چکیده:
شخصیت هشام بن حکم در میان اصحاب ائمه(ع) شخصیتی آشنا است و دفاع اهل بیت(ع) و علمای ابرار از وی در برابر شبهات و نسبت های ناروا بر او مطلبی واضح است، در این میان نسبت تجسیم و تشبیه به جناب هشام نسبتی است که دشمنان شیعه بر ایشان وارد کرده اند تا شخصیت عظیم او را مورد خدشه قرار دهند، متأسفانه برخی از اساتید معاصر حوزه نیز همین شبهات و نسبت ها را به جهت دفاع از فلسفۀ یونان به ایشان داده است، در این نوشتار نویسندۀ فاضل و محترم به صورت دقیق و علمی از این شبهه پاسخ داده و شخصیت هشام بن حکم را از این نسبت ها پاک نموده است.
کلید واژگان: هشام بن حکم، تجسیم، تشبیه، ارسطو، جوادی آملی، اصحاب ائمه(ع)
***
پیشگفتار :
آنچه از ادله عقلی، قرآنی، روايات اهل بيت(ع) و سيرۀ محدثين و فقهاء عظام شيعه در ردّ فلسفه و تصوّف وارد شده است، همواره به عنوان يکی از مهمترين چالش های پيش روی فلاسفه و صوفيه مطرح بوده است. تا با تلاش برای ردّ و توجيه اين ادلّه، انتساب عقائد خويش به مکتب اهل بيت(ع) را در اذهان عوام تلقين نموده و به هر نحو ممکن ضمانت حيات و نفوذ خود در ميان شيعه را کسب نمايند! يکی از شواهد و ادلّه مخالفت مکتب اهل بيت(ع) با مکاتب فلسفی و خصوصاً فلسفۀ يونان مکتوباتی است که از سوی اجلّاء اصحاب ائمه(ع) در بر فلسفه نگاشته شده است.
از جملۀ اين موارد کتابی است با عنوان «الرد علی ارسطاطاليس فی التوحيد» که توسط هشام بن حکم صحابی جليل القدر امام صادق و امام کاظم(ع)و متکلم شهير و مورد تأييد ائمه، در ردّ بر فلسفه و ارسطو نگاشته شده است.
اين مطلب منجر به آن شده است که اخيراً استاد جوادی آملی همچون هميشه در مقام دفاع از فلسفه و فلاسفه يونان و ارسطو برخيزد.
اما عجيب آنست که به ادعّای موحّد خواندن او بسنده نکرده بلکه در مقام دفاع از ارسطو و فلسفه يونان به تکفير هشام بن حکم برخواسته و العياذ بالله اين صحابی عظيم الشأن را به عقيده کفر آلود تجسيم و تشبيه، و جهل به امّهات معارف توحيدی متهم می نمايد! و با تکرار شبهات وهابيت بر شيعه و اصحاب ائمه(ع)، در واقع ميراث اعتقادی شيعه را که از طريق همين روات و اصحاب به ما منتقل شده است را زير سؤال برده و ائمۀ طاهرين(ع) را به اهمال در تعليم مفاهيم دينی و خصوصاً توحيد متهم نمايند. و بلکه با چنين اتهام بزرگی به خواص و بزرگترين اصحاب متکلم ائمّه(ع)همچون هشام که از سوی شخص ائمه مورد تأييد قرار گرفته و به مناظره با ملحدين بر می خواستند، در واقع پيکان اتهام را به سوی خود ائمۀ طاهرين(ع) نشانه رفته و ايشان را العياذ بالله به عدم دانش در اصول دين و مفاهيم توحيدی متّهم نموده اند! در این نوشتار به نقد و بررسی شبهات استاد جوادی آملی در تنقيص و تکفير شاگردان و خواص اصحاب ائمه و مکتب امام صادق و امام کاظم(ع)پرداخته، و به بيان پاسخی متقن و مختصر به اين شبهۀ مشترک ميان وهابيت و استاد جوادی آملی پرداخته ایم.
تبيين شهرستانی از کاربرد جسم در کلام هشام
شهرستانی دربارۀ جملۀ «انه جسم لا کالاجسام» میگوید:
[در مقام مناظره، هشام به علاف میگويد:] تو میگويی خداوند عالم به علم است. و علم همان ذات اوست پس در اين صورت با مخلوقات يکسان میشود؛ چرا که مخلوقات عالم به علماند و از اين باب که علم او ذات اوست از مخلوقات فاصله میگيرد [و اين تعبير درست نيست چنانکه میگويی] خداوند عالم است نه مانند عالمان؛ پس چرا نمیگويی وی جسم است، نه چون اجسام و صورت است، نه چون صورت، دارای اندازه است، نه چون اندازه.(۱)
از نقل شهرستانی بر میآيد که هشام جملۀ ياد شده را در مناظره با علاف به سبب الزام او ادا کرد.
به محض اينکه اين مناظره انتشار يافت، مخالفان آن را جزو عقايد هشام شمردند و در نوشتارها و مقالات خود آوردند. شهرستانی که خود اشعری است، در ردّ ادعای معتزله داوری منصفانه ای کرده، در تبيين کلام هشام میگويد:
هشام در شناخت اصول دارای فکر عميقی بوده، نبايد از الزام او بر خصم (معتزله) غافل بود؛ زيرا اين فرد ورای آنچه خصم را ملزم به اقرارش میدارد، هدفی دارد که از تشبيه به دور است.(۲)
بيان اين نکته ضرورت دارد که شهرستانی عقلستيز است، اما گاه به تحليل موضوعات میپردازد. تبيين جسم در مورد ياد شده، در همين راستا قابل ارزيابی است.
تعبير وجود از جسم در بيان اشعری و کشی
براساس نوشتۀ ابوالحسن اشعری مفهوم جسم در گفتۀ هشام همان موجود يا وجود است. اشعری میگويد:
يعنی هشام جسم را به معنای موجود به کار برده است.(۳)
گفتۀ اشعری را کشی نيز تأييد میکند:
هشام گفته است: ان الله شی لا کالاشياء يا ان الله جسم لا کالاجسام. اثبات چيزی به گمان هشام اين است که گفته شود آن چيز جسم است، [البته] نه همچون اجسام تا خارج شود از دو حد ابطال و تشبيه. (۴)
کراجکی و اعراض هشام از تعبير نادرست
کراجکی از مؤلفان و بزرگان شيعی عصر شيخ مفيد است. همچنانکه ثابت گشت قطعاً هشام قائل به تجسيم و معنای آن نبوده است. در عين حال احتمال تعبير نادرست از سوی او موجب تذکر امام(ع) شده است. کراجکی میگويد پس از انتشار جملۀ يادشده وقتی هشام وارد مدينه شد و به نزد امام صادق(ع) رفت، امام او را نپذيرفت و به او گفته شد تا وقتی قايل به تجسيم باشی، امام را نخواهی ديد. هشام در پاسخ میگويد گمان داشتم آنچه گفته ام موافق قول امام من است؛ اما اکنون که موافق قول امام نيست از چنان گفتاری توبه میکنم و به سوی گفتار امام(ع) باز میگردم. در اين هنگام امام او را پذيرفت و در حق او دعا کرد.(۵) شیخ محمد بن حسین بن حسن آوی باقری از پذيرش توبۀ وی توسط امام صادق(ع) خبر داده است.(۶) در هنگام انتشار شايعات، رفتار امام(ع) نسبت به بزرگان شيعه را نبايد خالی از احتمال تقيّه دانست. شدت برخورد اوليّۀ امامان(ع) با انحرافات، حاکی از ايجاد تزلزل در آن انحراف بوده و ايشان پس از روشن شدن حقايق، به دلجويی از متهم میپرداختند. آنچه در رفتار امام(ع) قابل استناد است، رفتار پسين امام(ع) است، که نفی انحراف است.
در جمع بندی بايد گفت هشام جملۀ مزبور را در مجلس مناظره و به سبب الزام خصم و برای مقصود خاص در هنگام جدل به کار برد.
شيخ مفيد دربارۀ آن بخش از ادعای معتزله که میگويند هشام علم باری تعالی را حادث میداند، میگوید:
«ادعای معتزله دربارۀ هشام ادعای صرف است. هیچ نوشته یا اثر مکتوب و مناظره ای به قلم خود هشام که مؤید معتزله باشد وجود ندارد.»(۷)
از اين کلام شيخ میتوان استنباط کرد که دربارۀ تجسيم نيز شواهدی وجود ندارد. فقط جملات پراکنده ای در اين باره توسط معتزله انتشار يافته است.
بنابراين، به احتمال أقوی «هشام» بر اساس تعريف خاص خود از جسم، تعبير جسم را در مورد خداوند به کاربرده است. البته ائمّه(ع) کاربرد جسم را در مورد خداوند ناصواب مىدانسته و به شدت از آن نهى کرده اند. ناصواب دانستن کاربرد جسم در مورد خداوند يا بدان دليل بوده که اساساً کاربرد آن در معناى قائم به ذات با معناى لغوى آن ناسازگار بوده يا بدان جهت که معناى متعارف آن شىء سه بعُدى بوده نه شىء قائم به ذات، و از اين رو توده مردم از آن محدوديت و نقص و متناهى، بودن را مىفهميده اند. و هشام بن حکم نيز براى تنزيه ساحت الهى از همين جهاتِ نقص «قيد لا کالاجسام» را بر آن مىافزوده است.
بنابراين ثابت گشت که تمام احتمالات فوق وجود داشته و علاوه بر ضعف روايات موهم تجسيم، محکمات و بديهيات موجود نيز مثبت آنست که قطعاً ساحت هشام از اتّهام تجسيم منزّه بوده است.
و دانشمندان شيعه با محمل های متعدد پاسخگوی اين شبهات بوده اند. و به گمان برخى بهترين تأويلی که هم تناقض و تخالف بین اخبار و هم توهّم سوء از بزرگانى همچون «هشام بن حکم» را بر طرف مینماید آنست: «هشام» و امثال او نظیر «هشام جوالیقی» با آنکه از متکلمان ماهر بودهاند و از برکت همراهی با امام صادق(ع) به فهم حقیقت رسیده اند، لیکن آنها قدرتی را که ائمه(ع) در بیان کردن با حقیقت با عبارتهایی داشتهاند که موهم تشبیه نباشد، نداشتهاند. از این رو ، «جوالیقی» بر حمل روایات صورت بر حقیقت صورت، بدون تشبیه اصرار کرده است، ولی شنوندگان به ویژه معاندان توهم تشبیه کرده اند. «هشام بن حکم» نیز با تعبیر از «جسم» آن را به معنی «شیء» و «وجود» مورد استعمال قرار داده است.
به بیانی که گذشت انتساب باور به تجسیم به «هشام» پذیرفته نیست. نه تنها این انتساب را متکلمان شیعه باور ندارند و به آن واکنش نشان دادهاند، سخن متکلمان اهل سنّت نيز در اين زمينه با هم ناسازگار است و نمیتوان بر آنها اعتماد کرد.
پاسخ به سخنان استاد جوادی آملی، توسط برخی از علماء شيعه
سيد مرتضی(ره) :
سيد مرتضى بشدت در مقام دفاع از هشام و ردّ شبهات وارده بر او برخواسته و با بيان توضيحاتی تفصيلی نقل کرده است که بيشتر اصحاب ما معتقدند هشام با معتزله، تعبیر «جسم لا کالاجسام» را مطرح کرده است. سخن هشام به معتزله اين بوده است که اگر میگوييد خداوند «شیء لا کالاشیاء» است، پس بگوييد «جسم لا کالاشياء» نیز هست. بدیهی است آنکس که در مقام معاوضه امرى را مطرح میکند، لزوماً به آن معتقد نيست.(۸)
سيد مرتضی از معتزله به منزلۀ دشمنان مشترک هشام و تشيع ياد کرده و از عداوت آنان نسبت به هشام خبر داده است. وی در دفاع از هشام به مخالفان سفارش میکند که برای شناخت هر مسلک و باوری، نه به منابع مخالفان و رقيبان، بلکه میبايد به پيروان آن مسلک مراجعه کرد. سيد مدعی است معتزله تصويری نادرست از باورهای هشام ارائه کرده اند، و اين روش برای متهم ساختن طرف مخالف، در خور اعتماد و استناد نيست.(۹) سيد مرتضی دربارۀ جملۀ منسوب به هشام میگويد:
[بر اساس آنچه مخالفان از هشام روايت کرده اند که گفته: انه جسم لا کالاجسام، اين گفته اولاً: تشبيه ذات احديت با مخلوقات نيست.
ثانياً: اين قول اصلی از اصول توحيد را نقض نکرده و فرعی از مبانی توحيد را مورد اثبات يا نفی قرار نمیدهد؛ تنها ضرری که دارد، غلط در تعبير است، و برای داوری آن بايد به اصل لغت مراجعه کرد].(۱۰)
گفتۀ فوق اثبات تجسيم نيست، زيرا اين جمله مؤيد باور به تشبيه نيست و منکر اصلی نشده و فرعی را نيز انکار نکرده است [بر فرض که چنين تعبيری به کار برده باشد].
سيد در ادامه میگويد:
وقتی هشام به آنان میگويد: اذا قلتم ان القديم تعالی شيء لا کا لأشياء، جملۀ مزبور را بر سبيل معارضه (جدل) آورده، که نوعی الزام خصم به شمار میآيد (۱۱) نه اعلان مسلک جديد.
شيخ مفيد(ره) :
شيخ مفيد(ره) که بسيار به آن زمان نزديک بوده است فرموده:
آنچه را معتزله از هشام بن حکم نقل کرده و به او نسبت داده اند به نظر ما تهمتی بيش نيست و ديگران نيز نادانسته اينها را نقل کرده اند در حاليکه او نه چيزی در اين باره نوشته و نه گفته است.(۱۲)
علامه مجلسی(ره) :
علامه مجلسی(ره) در «مرآة العقول» و در ذيل حديث مذکور چنين مینويسد:
الحدیث الخامس: مرفوع و لا ريب في جلالة قدر الهشامين و براءتهما عن هذين القولين، و قد بالغ السيد المرتضى قدس الله روحه في براءة ساحتهما عما نسب إليهما في کتاب الشافي مستدلا عليها بدلائل شافية، و لعل المخالفين نسبوا إليهما هذين القولين معاندة کما نسبوا المذاهب الشنيعة إلى زرارة و غيره من أکابر المحدثين، أو لعدم فهم کلامهما، فقد قيل إنهما قالا بجسم لا کالأجسام، و بصورة لا کالصور فلعل مرادهم بالجسم الحقيقة القائمة بالذات، و بالصورة المهية و إن أخطئا في إطلاق هذين اللفظين عليه تعالى.(۱۳)
صاحب جواهر(ره):
صاحب جواهر نيز نسبت به هشام بن حکم همين عقيده را دارد و میگويد:
«مجسمه کافر و نجس هستند، ولی بايد بين «مجسمه حقيقی» يعنی آنانکه خداوند را جسمی همانند ساير اجسام میدانند و بين «مجسمه به اسم» يعنی آنانکه میگويند خداوند جسم است، ولی همانند ساير اجسام نيست فرق گذارد. و تنها قسم اوّل است که کافر میباشد. و قسم دوم مسلمانند و تنها مجازاً نامی را بر خداوند به کار برده اند که مقصودشان ظاهر آن نيست.
و مؤيد اين کلام نسبتی است که به هشام بن حکم داده شده است که از بزرگان شيعه است. و سيد مرتضی در شافی فرموده است نسبت تجسيم که به هشام داده شده است به جهت آن است که وی میگفت خداوند جسمی است که همانند ساير اجسام نيست. و چنين عقيده ای تشبيه نمیباشد.
علاوه بر آنکه اکثر علمای شيعه گفته اند هشام اين کلام را به عنوان نقض کلام معتزله میگفته است؛ زيرا معتزله میگفتند خداوند شیء لا کالاشياء است هشام گفت بنابراين میتوان گفت «جسم لا کالاجسام». نه آنکه اعتقاد خود او باشد. ضمناً اشعری نيز از هشام نقل کرده است که میگفت: «جسم لا کالاجسام».(۱۴)
ملاصدرا شيرازی :
عجيب آنست که استاد جوادی آملی حتی به شرح مراد و استاد خويش صدرالدين شيرازی بر حديثی که نقل نموده نيز توجه و مراجعه ننموده است! تا ببيند که حتّي ملاصدرا نيز در شرح کافی خويش و در ذيل اين حديث با ردّ شبهه و اتّهام تجسيم به هشام بن حکم و تنزيه دامن او از اين تشنيعات، بر صحت عقايد هشام بن حکم تصريح مینمايد و اشکال امام(ع) را متوجه به عقيدۀ هشام نمیداند، بلکه اشکال امام(ع) را متوجه نقل قول اشتباهی که از هشامين صورت گرفته است میداند و اين چنين اين روايت را شرح میدهد:
میگويم: در اين حديث قدحی بر هشامين وارد نيست. بلکه قدح و اشکال بر قولی است که از آنها به نادرستی و اشتباه نقل شده است. و چه بسيار قول فاسدی که از قائلی صحيح الاعتقاد نقل میشود! (۱۵)
معاصرين
همچنين شخصيتهای معاصر با آقای جوادی آملی نيز بر همين نکته تأکيد کرده اند. آيت الله مکارم شيرازی در سايت خود و در پاسخ به پرسشی در خصوص همين شبهه چنين ذکر مینمايد:
با مراجعه به کتابهاى مخالفين مشاهده مىکنيم که تنها دليلى که آنها به آن تمسّک کرده و نسبت تجسيم را به هشام داده اند، جمله اى است که از او درباره خدا روايت شده: «جسم لا کالاجسام». اینک اين نسبت را در دو مرحله مورد بررسى قرار مىدهيم: يکى در اصل اين نسبت که آيا صحيح است يا خير، و ديگر آنکه بر فرض صحت نسبت، آيا اين جمله دلالت بر اعتقاد هشام به تجسيم دارد يا خير؟
شواهدى وجود دارد که اين نسبت به هشام چيزى جز افترا و تهمت نيست.
اينک به برخى از آنها اشاره مىکنيم:
هشام از جمله اصحاب امامان اهل بيت(ع) به حساب مىآمده که به عنوان مدافع از حريم حقّ و حقيقت مطرح بوده اند.
کشى در رجال خود از سليمان بن جعفر نقل کرده که گفت:
از امام رضا(ع) درباره هشام بن حکم سؤال کردم؟ حضرت فرمود: «او بنده اى نصيحت کننده بود که از ناحيه اصحاب خود به جهت حسدى که به او داشتند اذيت و آزار شد.»(۱۶)
هشام بن حکم به اعتراف شيعه و سنى، يکى از متکلمين اماميه و دريايى عميق از معارف عقلى به حساب میآمد.
شهرستانی می گوید:
«هشام بن حکم کسى بود که در مباحث اصول، بسيار کار کرده بود و نمىتوان مباحث و مناظرات او را با معتزله ناديده گرفت.»(۱۷)
ذهبى نيز او را متکلمى زبر دست دانسته است.(۱۸)
امام صادق(ع) در شأن او فرمود:
«او ناصر ما به دست و زبان و قلب است.»(۱۹)
و نیز در جایی دیگر فرمود:
«مثل تو باید برای مردم عقاید بگوید.»(۲۰)
در حديثى از امام صادق(ع) درباره هشام بن حکم رسيده که فرمود:
«هشام بن حکم پیشگام حقّ ما، و دنبال کننده گفتار ما، تأييدکننده صدق ما، و دفع کننده باطل دشمنان ما است. هرکس که او و اثرش را دنبال کند ما را دنبال و پيروى کرده و هر کس که او را مخالفت کرده و هتک حرمت او کند با ما دشمنى کرده و هتک حرمت ما را کرده است.»(۲۱)
هـ ) امام کاظم(ع) در دعایی که بعد از بر آوردن حاج هشام میکند، میفرماید:
«خداوند ثواب تو را بهشت قرار دهد.» (۲۲)
لذا با مراجعه به روايات هشام بن حکم و يونس بن عبدالرحمن که درباره توحيد و صفات خداوند متعال رسيده پی میبريم که هرگز با عقيده به تجسيم سازگاری ندارد.
چرا که هشام در مناظره اى که بين او و يکى از کافران واقع شد، به کلام امام صادق(ع) استشهاد کرده و فرمود:
«جز آنکه خداوند جسم و صورت نيست… به حواس پنچ گانه درک نمىشود، … اوهام او را درک نمىکند… شنوا و بينا است. شنوا است بدون وسيله شنوايى و بينا است بدون وسيله بينايى…». (۲۳)
تعبیر «هو جسم لا کالاجسام» که به هشام بن حکم نسبت داده شده، با اعتقاد به تجسيم سازگارى ندارد؛ زیرا این جمله را بنا بر نقل شهرستانی، در محاجّه با علاف گفته است. هشام به علاف میگوید:
تو میگویی خداوند عالم است به علم، لازمه این حرف این است که خداوند عملش همانند بقیه مردم باشد پس چرا تو نمیگویی که خداوند جسم است نه مثل سایر اجسام؟ (۲۴)
از اينگونه تعبير به خوبى استفاده مىشود که هشام درصدد معارضه و مقابله با علاف است، نه اينکه عقيده خود را بيان کند. اينطور نيست که هر کس در مقام معارضه، چيزى مىگويد آن را اعتقاد داشته باشد؛ زيرا ممکن است که قصد او امتحان علاّف باشد؛ همانگونه که شهرستانى نيز همين مطلب را فهميده است.
۴ – ۵ – هشام اوّلين و تنها رديّه نويس بر فلاسفه نبوده است!
آخرين نکته ای که در اين مقال بايد به آن اشاره نمود آنست که هشام بن حکم تنها کسی نيست که در ردّ بر فلسفه و ارسطو به کتابت پرداخته است، تا آقای جوادی آملی به قصد دفاع از ارسطو به هر سخن نسنجيده ای روی آورد! و به تکفير و مجسّمه خواندن اعاظم اصحاب ائمه(ع) و اتّهام زنی بر مکتب اهل بيت(ع) مشغول گردد!
بلکه در طول تاريخ بزرگان و فقهای بزرگی از شيعه در ردّ فلاسفه به کتابت مشغول گشته اند.
از جملۀ مهترين اين موارد میتوان به کتابی ديگر اثر صحابی عظيم الشأن شيعه فضل بن شاذان نيشابوری اشاره کرد. فضل بن شاذان نيشابوری به عنوان يکی از بزرگترين و پرآوازهترين فقهاء، محدثين و متکلمين شيعه شناخته میشود که در محضر چهار امام معصوم (امام رضا و جواد و هادی و عسکری(ع)) نقل حديث و تلمّذ نموده است.
از نکات مهم آنست که در کتب فهرست و تراجم و در ضمن ذکر کتب فضل بن شاذان به يکی از کتب او با عنوان «کتاب الرد علی الفلاسفه» اشاره شده است که البته متأسفانه اين کتاب نيز همانند بسياری از ميراث مکتوب شيعی مفقود شده و اثری از متن آن وجود ندارد.(۲۵)
نتيجه
هشام بن حکم به عنوان يکی از خواص اصحاب و شاگردان امام صادق و کاظم(ع) شناخته شده و همواره مورد تکريم و تعظيم و مدح ائمه و اصحاب ائمه(ع) بوده است. او همچون بسياری از اصحاب ائمه(ع) مورد حسد و طعن دشمنان قرار گرفته است و بعضاً نقلهايی نيز در قدح او جعل شده و اتهاماتی متوجه او شده است که از جمله آنها اتهام عقيدۀ به تجسيم میباشد. ما با بررسی جايگاه هشام در نزد ائمه(ع)، فضل او در علوم کلامی (خصوصاً توحيد که اساس و بنای عقيده بوده و کمترين تزلزل و انحراف در آن موجب کفر است)، بررسی روايات مورد استشهاد شبهه افکنان، و بيان اقوال علماء شيعه در توضيح اين اتهامات، به دفع اين شبهات پرداختيم.
و با ابطال اتّهامات وهابيت و مخالفين تشيّع بر هشام بن حکم و تکرار آن از سوی آقای جوادی آملی اين مطلب را متذکر شديم که اين شبهات نتيجه ای جز تضعيف جايگاه تشيع نداشته، و متهم کردن اعاظم رجالی، کلامی و حديثی شيعه به انحرافات بزرگ و کفر گويی های عجيبی همچون تجسيم، چيزی نيست جز تضعيف و اتهام بر مکتب اهل بيت(ع) به ناکارآمدی. و باز نمودن زبان تشنيع بر ميراث علمی و روايی شيعه! خصوصاً آنکه شخصی با دل بستن به تمام انحرافات توحيدی و عقيدتی ارسطو و فلاسفه، و چشمپوشی از قدح و طعنه ای ائمه طاهرين(ع) بر فلاسفه، و تقابل عقايد فلسفی و ارسطويی با تعاليم اسلامی و شيعی! اينچنين درصدد دفاع تمام قد از ارسطو و فلاسفه يونان برآمده، و در تلاشی بيهوده برای موحّد خواندن ارسطو، به چنين خلافگويی آشکاری چنگ زده! که با تکرار شبهات و موهومات وهابيت، شاگردان اهل بيت و اعاظم روات و فقهاء و متکلمين شيعه را صراحتاً به کفر متّهم نموده و آنها را در مجسّمه و مشبهّه معرفی نمايد!
فإنا لله و إنا إليه راجعون … و الحمد لله الذی هدانا لهذا …
—————————————–
کتابنامه:
– إعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، دارالکتب الإسلامیة، تهران – ۱۳۹۰ ق، سوم.
– أوائل المقالات، شیخ مفید: کنگرۀ جهانی شیخ مفید، قم – ۱۴۱۳ ق، اول.
– تبصرة العوام فی مقالات الانام منسوب به سید مرتضی بن داعی حسینی رازی، تصحیح: عباس اقبال، انتشارات اساطیر، تهران – ۱۳۶۴ ش، دوم.
– التوحید، محمد بن علی بن حسین ابن بابویه قمی، تحقیق: سید هاشم حسینی، دفتر انتشارات اسلامی، قم – ۱۳۹۸ ق، اول.
– جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، تحقیق: عباس قوچانی و علی آخوندی، دارالإحیاء التراث العربی، بیروت – ۱۴۰۴ ق، هفتم.
– رجال الکشی، محمد بن عمر کشی، تهذیب: شیخ طوسی، تحقیق:حسن مصطفوی، مؤسسۀ نشر دانشگاه مشهد / ۱۴۰۹ ق، اول.
– سیر أعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، تحقیق: حسان عبدالمنان، بیت الأفکار الدولیة، بیروت – ۲۰۰۴ م.
– الشافی فی الإمامة، شریف مرتضی، تحقیق: سید عبدالزهراء حسینی، مؤسسة الصادق(ع)، تهران – ۱۴۱۰ ق، دوم.
– شرح أصول الکافی، صدرالدین شیرازی، تحقیق: محمد خواجوی، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران – ۱۳۸۳ ش، اول.
– الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیة، تهران – ۱۴۰۷ ق ، چهارم.
– کنز الفوائد، محمد بن علی کراجکی، تحقیق: عبدالله نعمت، دار الذخائر، قم – ۱۴۱۰ ق ، اول.
– مرآة العقول، محمدباقر مجلسی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، دارالکتب الإسلامیة، تهران – ۱۴۰۴ ق، دوم.
– معالم العلماء، ابن شهر آشوب مازندرانی، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت(ع)، قم، ۱۴۳۹ق، اول.
– مقالات الإسلامیین، ابوالحسن اشعری، ناشر: فرانس شتانیز، آلمان- ویسبادن، ۱۴۰۰ ق، سوم.
– الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تحقیق: محمد بدران، نشر شریف رضی، ۱۳۶۴ ش، سوم.
—————————————-
پی نوشت ها:
۱- الملل و النحل ۱ / ۲۱۸٫ و ذلک انه الزم العلاف فقال له انک تقول الباری عالم بعلمه و علمه ذاته فتشارک المحدثات فی انه عالم بعلم و يباينها فی ان علمه ذاته فيکون عالما لا کالعالمين فلم لا تقول هو جسم لا کالاجسام و صورة لا کالصور و له قدر لا کالأقدار الی غير ذلک.
۲- همان/ ۲۱۷٫ «هذا هشام بن حکم صاحب غور في الاصول لا يجوز ان يغفل عن الزاماته علی المعتزله فان الرجل وراء ما يلزم علی الخصم ودون ما يظهره من التشبيه».
۳- مقالات الإسلامیین / ۲۰۸: «و حکی عنه، أنه قال: هو جسمٌ لا کالاجسام، و معنی ذلک: أنه شیء موجود.»
۴- رجال الکشی / ۲۸۴ ح ۵۰۳٫
۵- کنز الفوائد ۲/ ۴۱٫
۶- تبصرة العوام / ۱۷۲ . (این کتاب به سید مرتضی داعی نسبت داده شده و لکن چندی است که انتساب آن به شیخ محمد بن حسین بن حسن رازی امری است ثابت شده.)
۷- أوائل المقالات / ۵۵٫
۸-الشافی فی الإمامة ۱/ ۸۳ و ۸۴٫
۹- همان.
۱۰- فالظاهر من الحکايه عنه القول بجسم لا کالاجسام و لا خلاف فی ان هذا القول ليس تشبيه و لا ناقض الأصل و لا معترض علی فرع و انه غلط فی عبارة يرجع فی اثباتها و نفيها الی اللغة.
۱۱- همان.
۱۲- أوائل المقالات/۵۵٫
۱۳- مرآة العقول ۲/ ۳٫
۱۴- جواهر الکلام ۶ /۵۱ .
۱۵- شرح أصول کافی، صدرالدين شيرازی ۳/ ۲۰۰٫ «اقول: ليس في هذا الحديث قدح صريح في الهشامين، انما القدح في القول المنقول عنهما، و رب قول فاسد من قائل صحيح الاعتقاد.»
۱۶- رجال کشی / ۲۷۰، ح ۴۸۶٫
۱۷- الملل و النحل ۱ /۲۱۷٫
۱۸- سیر اعلام النبلاء ۳ / ۴۰۸۰ رقم ۶۵۰۴٫
۱۹- کافی ۱ / ۱۷۲ و ۱۷۳ .
۲۰- اعلام الوری / ۲۸۱ – ۲۸۳٫
۲۱- معالم العلماء ۳ / ۴۹۰ رقم ۸۷۱٫
۲۲- رجال کشی / ۲۷۰ ح ۴۸۷٫
۲۳- توحید شیخ صدوق / ۲۴۳ – ۲۵۰٫
۲۴- الملل و النحل ۱ / ۲۱۸٫
۲۵- نک: فهرست شيخ طوسی، رجال کشی و …