تقابل نظریّۀ امامت از دیدگاه اهلِ خانقاه و شیعیان(۱)
حجت الإسلام شیخ مهدی عزیز پوریان
چکیده:
عدّه ای از اهلِ خانقاه – به تزویر – خود را منتسب به مذهبِ حقۀ شیعۀ اثنی عشریّه می دانند – حال آن که ائمّۀ اطهار(ع) در روایات متکثّره برائت خود را از آن فرقۀ تزویر اعلان نموده اند – ، بدین جهت در این مقاله سعی در آن شده که به ابعادِ مبهم و نامعلومِ نظریّۀ امامت در نزدِ متصوّفه پرداخته بشود، از این رو مبحث امامت در نزدِ شیعیان به اختصار بیان شده و با نظریّۀ اهلِ خانقاه مقایسه شده است. و شامل مباحثی است؛ مبحث اوّل در بیان تعاریف امامت از منظر شیعه و متصوّفه، و تعریف قطب و اقسام آن می باشد؛ و مبحث دوّم در بیان فرق میان قطب و امام است؛ و بحث سوم به تفصیل به مبحث ولایت می پردازد؛ و در بحث چهارم به عنوان حُسن خِتام برخی از روایات ردّ صوفیه گردآوری شده است.
کلید واژگان: امامت، صوفیه، شیعه، ابن عربی، امامت نوعیه.
***
پیشگفتار
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم»
الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّی اللَّه علی سیّدنا ونبیّنا محمّد وآله الطیّبین الطاهرین، لاسیّما بقیّة اللَّه فی الارضین عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف، ولعنة اللَّه علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین..
این مختصر حاصل تحقیقات اینجانب درباره نظریّه امامت از منظر صوفیّه و شیعه می باشد.
مطالب این مقاله در چهار مبحث به شرح زیر می آید:
بحث اول در آشنایی با امامت در تصوف و تشیع.
بحث دوم در فرق امام و قطب.
بحث سوم در ولایت درتصوف.
بحث چهارم در روایات در مذمت صوفیه.
نتیجۀ بحث.
بر خودم لازم می دانم که قبل از شروع بحث بیان کنم که: در تکمیل بحث – و جهت رسیدن به نتیجه ای دقیق و علمی – از تحقیقات و کتب دیگری – که با موضوع اصلی بحث و فروعات آن مرتبط بوده است – استفاده برده ام که به جهت امانت علمی مصدر آنها را در پاورقی و در منابع تحقیق ذکر می کنم.
۲ مهرماه ۱۳۹۶ – مهدی عزیزپوریان
مشهد مقدس رضوی
***
امامت در لغت:
کتاب العین: … هر کس به او اقتدا بشود و در امور پیش انداخته شود او امام است، و پیامبر(ص) امام امّت است، و خلیفه امام رعیّت است، و قرآن امام مسلمین است، و مصحفی که در مساجد قرار داده می شود نیز امام نامیده می شود… امام راه است، خداوند متعالی می فرماید: وَإِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ(۱)، و امام به منزلۀ پیشِ رو هست، و فلانی قومی را امامت می کند، یعنی: پیشوائیِ ایشان را می کند… . (۲)
کتاب الماء: امام کسی است که به او اقتداء می شود. (۳)
مفردات ألفاظ القرآن: إِمَام: كسى است كه به پيشوايى او در قول و فعل اقتدى مى شود و يا كتابى و چيزى است، چه بر حقّ باشد و چه بر باطل، جمع امام: أئِمَّة است… . (۴)
شمس العلوم: امام کسی است که از او پیروی می شود… . (۵)
المعجم الوسیط: امام به معنای پیشوا و مقتداست. (۶)
قطب در لغت:
المعجم الوسیط: به معنای پیشوا و سرور قوم؛ فلان قطب بنی فلان: فلانی پیشوای فلان طایفه است. (۷)
البتّه باید دقّت شود که این کلمه در اصطلاح جدید به این معنا به کار می رود و در معاجم لغت متقدم و متأخر چنین معنایی یافت نشد؛ البتّه این معنی را با توجیهی می شود بر «قطب الرحی» (۸) حمل نمود.
امامت در اصطلاح شیعه:
وجوب شناخت امام:
۱٫ شیخ کُلَینی(قدس سره) به سند متّصل از جابر، از امام محمّد باقر(ع) روایت می کند، که آن حضرت سلام اللَّه علیه فرمودند:
«إِنَّمَا يَعْرِفُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَيَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، وَمَنْ لَا يَعْرِفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَا يَعْرِفِ الْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّمَا يَعْرِفُ وَيَعْبُدُ غَيْرَ اللَّهِ هَكَذَا وَاللَّهِ ضَلَالًا»؛(۹)
فقط کسی که امامش از ما خاندان پیامبر را بشناسد خداوند را می شناسد و عبادتش می کند، و کسی که خداوند و امام از ما خاندان پیامبر را نمی شناسد به خدا این چنین با گمراهی فقط غیر از خدا را می شناسد و عبادت می کند.
۲٫ شیخ صدوق(ره) به سندهای متعدد از فُضَیل بن یسار، از امام محمّد باقر(ع) روایت می کند، که آن حضرت سلام اللَّه علیه فرمودند:
«مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، وَلَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ»؛ (۱۰)
هر کس در حالیکه امامی ندارد بمیرد به مرگ جاهلیّت مرده، و مردم تا امامشان را نشناسند معذور نیستند».
۳٫ شيخ صدوق طاب ثراه از استاد جلیل القدرش محمّد بن ابراهیم بن اسحاق رضي اللَّه عنه، از ابو علی بن هَمّام، از محمّد بن عُثمان عَمریقدّس اللَّه روحَه نائب دوّم امام زمان(عج) ، از پدرش عُثمان بن سعید عَمری نائب اوّل امام عصر أرواحنا له الفداء، روایت می کند که: نزد امام حسن عسکریسلام اللَّه علیه بودم، از آن حضرت در مورد حدیثی که از پدرانش(ع) روایت می شود که:
«أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَأَنَّ مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛
زمین از حجّت خدا بر مخلوقاتش تا روز قیامت خالی نمی شود، و هر کس در حالیکه امام زمانش را نمی شناسد بمیرد به مرگ جاهلیّت مرده است.
سؤال شد، پس آن حضرت(ع) فرمودند:
« إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقّ»؛(۱۱)
همان طور که روز حقّ است این حدیث هم حقّ است»… .
تعریف اوّل:
« الإمامة رئاسة عامّة فى أمور الدّنيا والدّين لشخص من الأشخاص نيابة عن النّبي»؛ (۱۳)
امامت ریاستی همه گیر – برای شخصی از اشخاص – در امور دنیا و دین، به نیابت از پیامبر است.
بر این تعریف سه ایراد وارد شده است:
۱٫ قید «ریاستی همه گیر» مانع اغیار نیست، و طبق این قید هرکسی که ادارۀ امور را به دست بگیرد امام است، و این همان چیزی است که عامّه به آن معتقد می باشند به همین جهت امامت را از اموری می دانند که از طریق شورا و انتخابات استقرار می یابد؛ این تفسیر اهلِ سقیفه در مخالفت کامل با تفسیر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است که امام کیست؟ و اینکه امام معصومی که ریاست مسلمانان به دست اوست فرقی نمیکند که بر ایشان غالب باشد یا خیر.
۲٫ قید «امور دنیا و دین» جامع افراد نیست، زیرا شامل تمام مقامات امامت عظمی نمی باشد، زیرا فقط شامل بعض از شؤون تشریعیّه امام زعامت دینی و اجتماعی است، و شامل دیگر مقامات معنویّۀ امام همچون ولایت تکویّنیّه که به ضرورت عقل و نقل ثابت است نمی باشد،
۳٫ این تعریف فاقد قید «ضرورت عصمت امام» است، پس مانع اغیار نمی باشد.
تعریف دوّم:
« الإمامة عند الأشاعرة: هي خلافة الرسول في إقامة الدين وحفظ حوزة الملّة، بحيث يجب اتّباعه على كافّة الأمّة» ؛(۱۴)
امامت در نزد اشاعره عبارت است از: جانشینی پیامبر در برپا داشتن دین و حفظ حوزۀ ملّت است، به گونه ای که بر تمام امّت تبعیّت از او واجب است.
ایراداتی که بر تعریف اوّل ذکر شد بر این تعریف هم – که به فضل بن روزبهان اشعری از علمای اهلِ خلاف نسبت داده شده – وارد می شود؛ به علاوه اینکه: ابن روزبهان مسألۀ امامت را به گونه ای تعریف کرده که گویا جایگاه ریاست جمهوری یک کشور را بررسی می کند که باید ظواهر دین را بدون توجّه به جوهرۀ آن حمایت کند، به عبارت دیگر: به گمان او خلیفۀ رسول خدا مسئول حفاظت از جوهرۀ اسلام نیست، و در نزد او پوستۀ اسلام اهمیّت دارد؛ و این هم قابل توجّه است که متأسفانه غاصبین خلافت حتی از سطح ظاهری شریعت نیز محافظت نکردند که هیچ خود نیز به آن پایبند نبودند!! پس دیگر جائی برای سخن گفتن از حفظ جوهرۀ اسلام نمی ماند.
البته ما نیز از کسانی که خلافت را غصب کردند و بذر بدعت را در دین اسلام پاشیدند و اشتباهات فاحشی را مرتکب شدند – که برخی از آنها را امیرمؤمنان(ع) اصلاح نمودند، تا آنجا که عمر بارها فریاد زد: « لَا أَبْقَانِيَ اللَّهُ لِمُعْضِلَةٍ لَمْ يَكُنْ لَهَا أَبُو الْحَسَنِ» (۱۵) و « (لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»(۱۶) – بیش از این انتظاری نداریم!!
تعریف سوّم:
« الإمامة هي الولاية والسلطنة الإلهيَّة على عامَّة الخَلق»؛ (۱۷)
امامت، ولایت و سلطنتی الهی بر تمام آفریدگان می باشد.
این تعریف از امامت برداشتی دقیق از بسیاری از احادیث شریفه است.
یکی از روایاتی که صحّت این تعریف را تائید می کند خبر عبد العزیز بن مسلم، از امام رضا(ع) است، از آنجائی که نفع آن عمیم است موضع شاهد از آن را ذکر می کنیم:
« … إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَإِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ، إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَخِلَافَةُ الرَّسُولِ(ص) ، وَ مَقَامُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) ، وَ مِيرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) . إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ، وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ، وَصَلَاحُ الدُّنْيَا، وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ. إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي، وَ فَرْعُهُ السَّامِي؛ بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ، وَتَوْفِيرُ الْفَيْ ءِ وَالصَّدَقَاتِ، وَإِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ، وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَالْأَطْرَافِ. الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ، وَيُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ، وَيُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ، وَيَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ، وَيَدْعُو إِلى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ(۱۸) وَالْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ. الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ، الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ، وَهِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارُ…»(۱۹) ؛
امامت مقام پيغمبران و ميراث اوصياء است، همانا امامت خلافت خدا و خلافت رسول خدا(ص) و مقام اميرالمؤمنين(ع) و ميراث حسن و حسين(ع) است. همانا امامت زمام دين و مايه نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنين است: همانا امامت ريشه با نُمُوّ اسلام و شاخه بلند آن است، كامل شدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات و اجراء حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف به وسيلۀ امام است، امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام كند و حدود خدا را به پا دارد و از دين خدا دفاع كند و با حكمت و اندرز و حجت رسا مردم را به طريق پروردگارش دعوت نمايد، امام مانند خورشيد طالع است كه نورش عالَم را فرا گيرد و خودش در افق است به نحوى كه دست ها و ديدگان به آن نرسد.
به بیانی دیگر (۲۰): امامت یک ولایت الهی بر بندگان خداست، به همین دلیل است که شیعیان به نصّ قرآن کریم از حضرات اهلِ بیت(ع) پیروی نموده و تسلیم بودن در برابر آنها را پیروی از خداوند بزرگ و قادر و تسلیم بودن در برابر او می دانند:
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ… .» (۲۱)
برخی از شرائط و خصوصیّات امام(۲۲):
۱٫ برتریِ همه جانبه . (۲۳)
۲٫ عصمت .(۲۴)
۳٫ نصّ . (۲۵)
۴٫ معجزه . (۲۶)
۵٫ بصیر . (۲۷)
۶٫ بصیرت. (۲۸)
۷٫ موقعیّت شناسی. (۲۹)
۸٫ عالم به سیاست. (۳۰)
۹٫ درک دین. (۳۱)
۱۰٫ زبان گویا. (۳۲)
۱۱٫ تأدیب خود قبل از دیگران. (۳۳)
۱۲٫ طهارت مولِد. (۳۴)
۱۳٫ اهل لهو و لعب نباشد. (۳۵)
۱۴٫ عدالت در حکم. (۳۶)
۱۵٫ با ورع بودن. (۳۷)
۱۶٫ حلیم بودن. (۳۸)
۱۷٫ مهربانی کردن با رعیّت. (۳۹)
۱۸٫ مراعات حال فقراء . (۴۰)
۱۹٫ حکم کردن به دستورات الهی . (۴۱)
۲۰٫ عالم به تمام لغات باشد. (۴۲)
۲۱٫ عالم به تمام کتب آسمانی باشد. (۴۳)
۲۲٫ مختون به دنیا بیاید. (۴۴)
۲۳٫ محتلم و جنب نمی شود. (۴۵)
۲۴٫ مُحدث بودن. (۴۶)
۲۵٫ پشت سر خود را مانند جلوی روی خود می بیند. (۴۷)
۲۶٫ سلاح رسول اللَّه(ص) در نزد اوست. (۴۸)
البته شرائط فراوانی در امام از جانب خداوند متعال شرط است، که به این مختصر بسنده کردیم.
آنها قائل به امامت نوعیه اند، یعنی: هر انسانی می تواند مقامش آنقدر بالا برود که به مقام امامت برسد، همان طور که مولوی ۶۷۲ ق – و العیاذ باللَّه – اینگونه سروده است:
پس به هر دَوْری ولیّ ای قــــائم است تا قیــــــــامت آزمـــــــایش دایـــــــــم است
هــــر کِرا خــــــوی نکـــــو باشــــد، بِرَست هر کسی کو شیشه دل باشد، شکست
پس امــــامِ حَیّ قائـــــم آن ولــــیّ است خواه از نسلِ عُمَر، خواه از علی است
مَهدی و هادی وِی است ای راه جــو هم نهــان و هــم نشــــسته پیشِ رو (۴۹)
اما معنای قطب در تصوف: برخلاف باور برخی از محقِّقین ابن عربی ۶۳۸ ق اوّلین شخصی نبوده که واژۀ قطب را در تصوف به معنای اصطلاحی آن مطرح نمود، بلکه صوفیانی قبل از او نیز همچون ابو عبداللَّه محمّد بن علی معروف به حکیم تِرمذی ۳۲۰ ق(۵۰) و همچنین ابو نصر سرّاج طوسی ۳۷۸ ق – که امام کامل و قطب و حجّت و داعی به منهج و محجّه را یکی می شمارد(۵۱) – از این اصطلاح استفاده کرده اند، و نیز ابو عبد الرحمان محمّد بن حُسَین سُلَمی ۴۱۲ ق به نقل از حافظ ابن حجر از بعضِ آثار در مورد قُطب مطالبی نقل می کند.(۵۲) قطب در نظر صوفیه همان انسان کامل(۵۳) و ولیّ خداست(۵۴)؛ تا آنجا که ابوطالب مکّی ۳۸۶ ق از ابو محمّد خلیفه نقل می کند که: دنیا بر پایۀ قطب است که می گردد!!(۵۵) ایشان معتقدند که در هر زمان تنها یک قطب وجود دارد(۵۶) دقیقاً همان اعتقادی که شیعیان برای امام قائل اند را آنها برای قطب قائل اند که بعضی از آن اقطاب علاوه بر خلافت باطنی و معنوی دارای خلافت ظاهری نیز هستند.
سلیمان تلمسانی ۶۹۰ ق قطب را خلیفۀ مطلق می داند. (۵۷)
و نیز مؤیّد الدین جندی ۷۰۰ ق می نویسد:
«… الإنسان الكامل في كل عصر، و هو قطب الأقطاب، حامل الأمانة الإلهية، خليفة اللَّه و نائبه الظاهر بصورته التي خلق عليها آدم(ع) »(۵۸) ؛
انسان کامل در هر عصری همان قطب الأقطاب است که حامل امانت الهی است، و خلیفۀ خداوند و نائب ظاهر او به آن صورتی است که آدم(ع) را به همان صورت آفریده است.
تعریف قطب و اقسام آن در نظر ابن عربی:
ابن عربی در الفتوحات المکیّة اش قطب را این گونه تعریف می کند:
«اعلم أنَّ القطب هو الرجل الكامل…»(۵۹)
بدان که قطب همان مرد کامل است.
و نیز می نویسد:
«… و هذا القطب هو نائب الحق تعالى…»(۶۰)؛
و این قطب همان نائب خداوند متعال است.
و نیز در کتاب الاصطلاح اش می نویسد:
قطب که همان غوث می باشد، عبارت است از: «القطب هو والغوث: عبارة عن الواحد الذي هو موضع نظر اللَّه تعالى من العالم، في كل زمان، وهو على قلب إسرافيل(ع) »(۶۱) ؛
یگانه فردی در هر زمان که موضع نگاه خداوند از عالَم است، و او بر قلب اسرافیل(ع) می باشد.
و در تعریف غوث می گوید:
«الغوث: هو واحد الزمان بعينه…»(۶۲)؛
غوث همان یگانۀ دوران است.
و همو در کتاب «الکُنه فیما لا بُدَّ للمرید مِنه»، بشر را عاجز از درک قطب می داند!! (۶۳)
به اعتقاد ابن عربی دو نوع قطب وجود دارد:
۱٫ اقطاب قبل از بعثت رسول(ص) ، که ایشان رسول اند و سیصد و سیزده نفرند.
۲٫ اقطاب بعد از بعثت آن حضرت تا روز قیامت، که دوازده نفر می باشند . (۶۴)
برخی از اقطاب بعد از بعثت رسول اللَّه(ص) از منظر ابن عربی هم حائز خلافت ظاهری و هم حائز خلافت باطنی شدند، و آنها: [۱]. ابی بکر، و [۲]. عُمَر، و [۳]. عُثمان، و [۴]. علی، و [۵]. حسن، و [۶]. معاویة بن یزید، و [۷]. عُمَر بن عبد العزیز، و [۸]. متوکّل می باشند، و برخی دیگر فقط خلافت باطنی داشتند، همچون: [۹]. احمد بن هارون الرشید سبتی، و [۱۰]. ابی یزید بسطامی(۶۵) و [۱۱]. عبد القادر جیلی. (۶۶)
او برای آن اقطاب مقام والایی قائل است و می گوید:
«فاعلم! إنّ اللَّه سبحانه إذا ولي من ولاة النظر في العالم ـ المعبّر عنه بالقطب، و واحد الزمان، والغوث، والخليفة ـ نصب له في حضرة المثال سريراً أقعده عليه… ». (۶۷)
البته این ابن عربی است که اقطاب مطلقه را محصور در دوازده تن می کند، و بعضی با این نظریّه مخالفت کرده اند گر چه به نظر آنها هم در هر زمان تنها یک قطب وجود دارد، امّا از بعد از بعثت رسول گرامی اسلام(ص) تا روز قیامت اقطاب مطلق منحصر در دوازده تن باشند را قبول ندارند، فلذا می بینیم در فرقۀ گنابادیه مثلاً علی مردانی جانشین نورعلی تابنده می گوید: «شیعه به عدد نیست» اصلاً این مطلب که اقطاب یا ائمه دوازده تا هستند را قبول ندارند، و این اختلافی است بین متصوفه که الآن مجال گفتن آن نیست.
البته امامت از منظر شیعیان، هم با عقل و هم با نقل اثبات می شود.
و اما دلیل عقل:
به ادلۀ عقلی فراوانی بر امامت استدلال شده است؛ علّامه فاضل الدین ابهری(قدس سره) در کتابِ شریفِ «منهج الفاضلین في معرفة الأئمّة الکاملین اش»(۶۸) مختصراً پنج دلیل عقلی بر امامت اقامه می کند که در زیر می آید:
دلیل اوّل:
واجب است – یعنی: مناسب حکمت و لایق رحمت به پروردگار آن است ـ که: امام معصوم باشد، جهت آن که انسان مدنی بالطبع است و امکان ندارد که منفرد تواند زیست، به واسطۀ آن که محتاج است به مأکول و ملبوس و مسکن و غیرها، و ممکن نیست که آنچه بدان محتاج است، بی امداد و اعانت و مساعدۀ بنی نوع، حاصل تواند نمود.
پس قوّت شهوت او باعث می شود بر آن که مایحتاج خود را به قهر و ظلم از غیر اخذ نماید و این، سببِ وقوعِ هرج و مرج و آثار آشوب و فِتَن، و کثرت بلا و محنت باشد. پس ناچار است از امام معصوم که جایز نباشد بر او عصیان و خطا و سهو و نسیان که مانع باشد از ظلم و تعدّی، و دادِ مظلوم از ظالم بستاند و حقّ به مستحقّ رساند، که اگر امام معصوم نباشد و جایز باشد که عصیان و خطا و سهو و نسیان از او صادر شود، پس محتاج باشد به امامی دیگر، جهت آن که علّت احتیاج به نصب امام، عدم عصمت و جواز صدور معصیت و امکان وقوع خطاست از امّت و آن امام دیگر، اگر معصوم نباشد، محتاج باشد به امامی دیگر، و تسلسل لازم آید یا منتهی شود به امامی معصوم.
و چون ثابت شد وجوب عصمت امام، محقق گشت که بعد از رسول اللّه(ص) امام، حضرت امیر المؤمنین(ع) است، جهت آن که متّفقٌ علیه و ظاهر و محقّق است که ابوبکر و عُمَر و عثمان معصوم نبودند.
دلیل دوّم:
واجب است که امام منصوصٌ علیه باشد، جهت آن که امامت هیچ کس به مجرّد بیعت و اختیار امّت ثابت نمی شود، به واسطۀ آن که – چنانکه بیان کرده باشد – امام می باید معصوم باشد و عصمت از امور باطنی است که به غیر از خدای تعالی کسی دیگر نداند.
و حال بیرون نیست از آن که معرفتِ معصوم به یکی از چند وجه حاصل توان نمود:
۱) یا به ضرورت حاصل توان نمود؛ و این محال است که محل عصمت به ضرورت توان دانست.
۲) یا به قول مدعی معلوم شود؛ و این نیز محال است، زیرا که ممکن است که غیر معصوم برای رواجِ کارِ خود دعوی عصمت کند.
۳) یا به نظر به ظاهرِ حالِ شخص علّام الغیوب واقف و مطّلع نیست، پس نماند الّا آن که حضرت اللَّه تعالی که بر ظاهر و باطن و ضمایر و اسرار بندگان واقف و مطّلع است، اِخبار نماید و نصّ فرماید که محل عصمت کدام است و معصوم کیست و او را به خلافت و امامت نصب فرماید.
پس، هر که از جانب خدا و رسول او منصوص و منصوب شد، آن «نصّ» عَلَمِ عصمتِ او باشد، زیرا که خدا و رسول نصب نمی کنند الّا معصوم را، که اگر غیر معصوم را نصب نمایند جایز الخطا باشد و محتاج. جهت آن که عامّۀ خَلق نیز غیر معصوم را نصب توانند نمود، و به نظر – با جواز خطا – هیچ کس از دیگری اَولی نباشد، پس لابدّ است که منصوبِ از قِبَلِ صاحبِ شرع، معصوم باشد.
امّا اگر عامّه اختیار نمایند امام را، یمکن که در روزی دَه کَس را نصب کنند و عزل نمایند، جهت آن که بعد از نصب امام، ممکن باشد که امری مشاهده کنند از منصوب که لایق منصب امامت و خلافت نباشد و بدین سبب، باز او را عزل نمایند. و نیز یمکن که قومی شخصی را نصب کنند و قومی دیگر به او راضی نباشند و غیر آن شخص را منصوب سازند و اختیار نمایند و این، سببِ وقوعِ تنازع و تشاجر می شود میان ایشان؛ پس مؤدّی شود نصب امام به اعظم انواع فساد میانِ امّت.
پس، اختیار نمودن و نصب کردنِ جایز الخطا امام را، باطل باشد و واجب باشد که علّام الغیوب که عاقبت احوال را داند و بر ظاهر و باطن عِباد مطّلع باشد، کسی را اختیار کند که معصوم باشد و به امامت و خلافت او نصّ فرماید.
و چون امام، معصوم و منصوصٌ علیه باشد، هیچ کس را – صالح و طالح – استنکاف نباشد که امر او را قبول کند.
و چون ثابت شد که واجب است که امام منصوصٌ علیه باشد، امامت امیرالمؤمنین(ع) ثابت باشد و امامت ابو بکر و عُمَر و عثمان باطل، به واسطۀ آن که به اجماع، ایشان منصوص نبودند.
دلیل سوّم:
واجب است که امام، اعلمِ اهلِ زمان خود و حافظ شریعت باشد، از برای آن که وحی به سبب موت نبی منقطع شده و کتاب و سنّت از تفاصیل احکام جزئیّه – که تا روز قیامت واقع می شود – قاصر است، پس لابدّ است از امامی که منصوص باشد مِن عند اللَّه و معصوم باشد از خطا و زَلَل تا عمداً و سهواً ترک بعضی از احکام شریعت ننماید، و در دین چیزی نیفزاید.
و غیر از علی و اولاد او علیه و علیهم السلام – بعد از نبی(ص) – هیچ کس به این صفت که مذکور شد، متّصف نبود. پس امام بعد از نبی، آن حضرت باشد و بعد از او، اولاد او واحداً بعد واحدً.
دلیل چهارم:
اللَّه تعالی قادر است بر آن که امام معصوم نصب فرماید و – چنانچه بیان کرده شد – امّت محتاج اند به امام معصوم، و وجود امام معصوم موجب صلاح عالمیان است و سببِ فسادِ ایشان نیست، پس نصب او واجب باشد بر اللَّه تعالی؛ یعنی: مناسب حکمت و لایق به رحمتِ اللَّه تعالی آن است که نصب فرماید امام معصوم را.
امّا آن که اللَّه تعالی قادر است به نصب امام معصوم، ظاهر است، و امّا حاجت عالمیان به امام معصوم نیز ظاهر است – چنانکه بیان کرده شد – و امّا آن که وجود امام معصوم، موجب فساد عالمیان نیست نیز ظاهر است.
و امّا وجوب نصب او بر اللَّه تعالی، جهت آن که نزد ثبوت قدرت و احتیاج عالمیان و انتفای فساد و عدمِ صارف، واجب است فعل، و چون اجماع است که غیر امیر المؤمنین علی(ع) معصوم نبود، متعیّن شد که امام بعد از نبی(ص) امیر المؤمنین بود.
دلیل پنجم:
واجب است که امام افضل باشد از رعیّت خود، و حضرت امیر المؤمنین(ع) افضلِ اهلِ زمان خود بود، پس امام بعد از رسول اللَّه(ص) آن حضرت باشد، از برای آن که قبیح است تقدیم مفضول بر فاضل – عقلاً و نقلاً – چنانکه اللَّه تعالی فرموده:
« أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (۶۹) انتهی کلامه رفع مقامه.
می گویم: وقتی که امام قرار است خلیفۀ خدا بر روی زمین باشد باید فردی لایق آن منصب بوده و از همه برتر باشد، و بر حکیم قبیح است که شخصی فاسد یا نالایق را به عنوان امام بر مردم انتخاب کند، چرا که او باید مسئولیّت هدایت امت را عهده دار باشد.
و دلیل نقلی:
ادلۀ نقلی بر اثبات امامت و وجوب تبعیّت از امام فوق حدّ تواتر بوده و نصوص صحیحۀ صریحۀ فراوانی را اعلامِ علمایِ فرق اسلامی در کتب خود ضبط کرده اند(۷۰)؛ ما تنها به ذکر یک دلیل بسنده می کنیم:
خدای متعال می فرماید:
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ». (۷۱)
می گویم: فوق حدّ تواتر در روایات شریفه آمده که مقصود از «وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» ائمّۀ اطهار (ع) از خاندان رسالت هستند(۷۲)؛ که اطاعت از ایشان همسان با اطاعت از خدا و رسول قرار گرفته است.
باید درباره امامت بیان کرد که، صوفیان اشتراکات و فرق هایی با ما در صفات امام دارند.
در واقع نسبت بین قطب با امام نسبت عامّ و خاصّ من وجه است(۷۳)، به این تقریر که: گاهی قطبِ وقت همان امام است مانند ابوبکر و عمر و عثمان و… والعیاذ باللَّه، و گاهی قطب وقت امام نیست، اما خلافت همیشه برای قطب وقت است که به جز به صفت عدالت ظاهر نمی گردد، در این صورت خلیفۀ ظاهری بدون اینکه خود بداند، از نائبان قطب باطنی است و در امامان ظاهری که نواب قطب اند ستمکار و عدالت پیشه وجود دارد ولکن قطب خود همیشه عادل است.
در دو صفت نظریّۀ قطبیّت نزد صوفیّه و امامت نزد شیعه با هم اشتراک دارند:
۱) عصمت.
۲) افضل مردم بودن.
۱) منصوص علیه بودن.
۲) امام بعد از رسول اللَّه، امیر مؤمنان امام علی علیهما وآلهما السلام باشد.
۳) ائمّۀ اطهار(ع) دوازده نفر باشند.
۴) امامان معصوم(ع) از نسل امیر مؤمنان(ع) باشد.
ما در نقاط اشتراک بحثی نداریم – گرچه جایِ بحث می باشد -.
اما ایرادات ما بر وجوه افتراق نظریّه ی صوفیان با شیعیان:
۱٫ منصوصٌ علیه بودن:
صوفیان مدّعی هستند که: امام از جانب خدای متعال منصوص نیست، و هر کس می تواند به این مقام برسد.
مراحل سه گانۀ تصوّف:
۱) شریعت؛ در این مرحله صوفی به احکام دین – همچون: نماز، روزه و… – عمل می کند؛ همان طور که ابن عربی می نویسد: «الشريعة: عبارة عن الأمر بالتزام العبوديَّة»(۷۴).
۲)طریقت؛ در این مرحله تدریجاً برخی از محرّمات – همچون: ترک نماز، ترک روزه و… – برای صوفی حلال می شود!!
۳)حقیقت؛ در این مرحله صوفی به مقامی می رسد که به میل خودش عمل می کند، مکاشفه کرده و از غیب خبر می دهد و… و پایبند به هیچ قانونی نیست!!
نزد اکثر صوفیّه شریعت و طریقت نردبانی به جهت رسیدن به حقیقت بیش نیست، به گونه ای که پس از رسیدن به بام حقیقت، نیازی به نردبان شریعت و طریقت نمی بینند؛ همان گونه که مولوی می سراید:
چــون تجلّی کــــرد اوصـــــاف قــــــدیم پس بســـوزد وصفِ حادث را گلیــــم
در چنیـــــن مســــتی مــــــــراعات ادب خود نباشــــد، ور بُود، باشــــد عجب
انــــــدر استغـــنــــــا مــــراعـــات نیـــــاز جمع ضدّین است چون گِرد و دراز
حاصل انـدر وصـل چون افتـــاد مرد گشت دلّاله به پیـــش مـــــــــرد، ســـرد
چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح شـــد طلبکاری علم اکنــــون قبیــــح
چــون شــــدی بر بام های آسمـــــــان ســـــرد باشــــد جستــــــــــجوی نردبان
جـــــز برای یاری و تعلیـــــم غیـــر ســــرد باشد راه خیــــر از بعــــــــد خیـــر
آن یکی را یار پیـــش خـــــــود نشــــــاند نامه بیــــــرون کرد و پیـــش یار خواند
بیت هـــــا در نامـــه و مــــدح و ثنــــا زاری و مسکیـــــــنی و بــــس لابــه هــــا
گفت معشوق این اگر بهر من است گاه وصل این عمر ضایع کردن است
من به پیشت حاضر و تو نامه خوان نیست این باری نشـــان عاشقـــان(۷۵)
و نیز روزبهان بقلی شیرازی ۶۰۶ ق در تفسیرش تصریح می کند که عارف بعد از مدتی دیگر نیاز به عبادت ندارد؛ سپس به توجیهات مضحک برای کلام خود می پردازد. (۷۶)
و به همین جهت است که اهل خانقاه می گویند:
«إذا ظهرت الحقائق بطلت الشرائع ». (۷۷)
که این ها تماماً باطل است و نشان از این نیست که آن شخص برحق است.
اینان امام اند بلی، ولی چه امامی؟! قرآن کریم امامان را به دو دسته تقسیم بندی می کند:
۱) ائمّۀ هدایت گر… « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَكانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ». (۷۸)
۲) ائمّۀ راهبر به سمتِ جهنم!! « وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ». (۷۹)
و باید دانست که شیطان نیز برای خودش عرشی دارد(۸۰) که به بعضی ها آن را نشان می دهد، و یا حتی آنها را به آنجا می برد، و گمراهشان می کند؛ پس مکاشفات نمی توانند دلیل برحقانیّت شخصی باشند(۸۱) بلکه باید او هم مانند نبی معجزه داشته باشد و اینکه منصوص از جانب پیامبر باشد.
۲٫ امام بعد از رسول اللَّه، امیر مؤمنان امام علی علیهما و آلهما السلام باشد:
اگر چه به نظر برخی از محقِّقین: «مسئلۀ خلافت و جانشینی پیامبر(ص) در متون صوفیه چندان بازتاب نیافته است و ایشان حتی الامکان ، و به نظر از تعمّد، به این موضوع ورود نکرده اند. نقل قول های پراکنده ای هم که در این باب مشاهده می شود ، بیشتر بر جنبۀ وفاق انگیز مسئلۀ خلافت تأکید دارند و کمتر پیش می آید که بر سر اختلافات شیعه و سنی در این باره تمرکز کرده باشند ».(۸۲)
و لکن با این وجود می توان نظر برخی از بزرگان تصوّف را از لا به لای آثار ایشان به دست آورد.
مِن جمله ابن عربی می گوید:
«… مات رسول اللَّه(ص) و ما نَصَّ بخلافة عنه إلى أحدٍ، ولا عَيَّنَهُ لعلمه أنَّ في أُمَّته من يأخذ الخلافة عن ربِّه فيكون خليفة عن اللَّه مع الموافقة في الحكم المشروع؛ فلمَّا علم ذلك(ص) لم يحجر الأمر»؛ (۸۳)
رسول خدا از دنیا رفت و دربارۀ هیچ کس «به خلافت» تصریح نکرد و «جانشینش را» تعیین ننمود، زیرا می دانست که در امّت او کسی هست که خلافت را از پروردگارش اخذ می کند، پس خلیفه از جانب خداست – با موافقت در حکم مشروع – و چون رسول خدا(ص) ، این را می دانست، لاجرم از این امر جلوگیری نکرد ».
و همچنین همو می گوید: «… و هذا ممَّا يدلّك على صحة خلافة أبي بكر الصدِّيق و منزلة عليّ… ».(۸۴)
و نیز: «… و عرف الناس حينئذٍ فضل أبي بكر على الجماعة فاستحقّ الإمامة و التقديم، فما بايعه من بايعه سداً و ما تخلف عن بيعته إلَّا من جهل منه ما جهل أيضاً من رسول الله(ص) أو من كان في محلِّ نظر في ذلک أو متأوّلاً… ». (۸۵)
و این مخالفت صریح با نصوص الهی و نبوی می باشد.
۳٫ ائمّۀ اطهار(ع) دوازده نفر باشند.
صوفیان می گویند که: «شیعه به عدد نیست».
و کلام صاحب مثنوی معنوی – که گذشت – معنایش این بود که: هر کس بخواهد می تواند به آن مقام برسد.
و نیز مردانی – از بزرگان متصوفه -، به صراحت این مطلب را می گوید. (۸۶)
در حالیکه روایات متواتره ائمه(ع) را منحصر در دوازده تن بیان کرده است؛ که گوشه ای از این روایاتِ شریفه در کتابِ شریفِ «کفایة الأثر» و «مقتضب الأثر» و «کمال الدین» و… روایت شده است.
حضرت امیر مؤمنانعلیه أفضل الصلاة و أزکی السلام می فرمایند:
« إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا؛ وَهُمْ مِنِّي». (۸۷)
مفضَّل بن عُمَر، می گوید:
از امام جعفر صادق(ع): از این کلام خداوند: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ پرسیدم که این کلمات چه بودند؟ آن حضرت(ع) فرمودند:
« هِيَ الْكَلِمَاتُ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَيْهِ، وَهُوَ أَنَّهُ قَالَ: يَا رَبِّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»؛ همان کلماتی است که آدم از پروردگارش فراگرفت پس توبه اش را پذیرفت، و آن این بود که عرضه داشت: پروردگارا به حقّ محمّد و علی و فاطمه و حسن و حُسَین از تو درخواست می کنم که توبۀ مرا بپذیری، پس خداوند توبۀ او را پذیرفت، چرا که او توبه پذیر و بخشنده است».
پس عرض کردم: ای فرزند رسولِ خدا مقصودِ خداوند عزّ وجلّ از این کلامش: « فَأَتَمَّهُنَّ » چیست؟
آن حضرت(ع) فرمودند: « يَعْنِي فَأَتَمَّهُنَّ إِلَى الْقَائِمِ(ع) اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ»؛ مقصودش تمام کردن ایشان تا حضرت قائم(ع) به دوازده امام که نُه امام از فرزندان حُسَین هستند می باشد… .(۸۸)
و روایات بسیار دیگری که به دلیل اختصار به ذکر آنها نمی پردازیم.
سعاد حکیم – در: المعجم الصوفي اش – می نویسد:
«… يأخذ ابن عربي الإمامة بمعناها الشامل الواسع المطلق، أي: التقدم، و التولية، و التصرف. دون أن يحدّد شخص الإمام أو أشخاص المأمومين. فهي هنا: مرتبة، أو وظيفة، و ليست شخصاً معيّناً…» ؛ (۸۹)
ابن عربی امامت را به معنای شامل واسع مطلق اش اخذ کرده، که همان تقدّم و تولیت و تصرّف است، بدون اینکه شخص امام یا اشخاص مأمومین را معیّن کند؛ پس امامت در نظر او یا مرتبه ای از مراتب است و یا وظیفه ای از وظائف، و امامت هم مختصّ شخص معیّنی نیست.
بلکه باید گفت ابن عربی پایش را فراتر از این سخنان گذاشته چرا که حاصل کلام اش(۹۰) این است که: امامت همۀ مخلوقات را در برگرفته و هر کسی مرتبه ای از مراتب امامت را دارد!!
۴٫ امامان معصوم(ع) از نسل امیر مؤمنان(ع) باشد:
شیعیان یازده امام(ع) بعد از امیر مؤمنان(ع) را از نسل آن حضرت می داند؛ بر خلاف متصوّفه که همان طور که در شعر مولوی گذشت – العیاذ باللَّه -«خواه از نسل عمر خواه از علی است»؛ و سخنان مردانی(۹۱) نیز تصریح به مخالفت صوفیّه در باب امامت و خصوص دوازده امام با شیعیان می باشد.
و این در حالی است که روایات در اینکه ائمه از نسل امیر مومنان(ع) هستند که اول آنها بعد از آن حضرتسلام اللَّه علیه، حضرت امام حسن مجتبی(ع) و آخرینِ ایشان حضرت امام صاحب الزمان مهدی موعود(عج) می باشد فوق حد تواتر است؛ اما صوفیه این نظر را قبول ندارند.
فرق امام و قطب
در حقیقت امام و قطب از منظر صوفیان فرق چندان با یکدیگر ندارند، زیرا منصبی که ما شیعیان برای امام قبول داریم آنها برای قطب قبول دارند.
و البته برخی از اهل تصوّف امامان ما(ع) را تا حضرت امام رضا(ع) قطب دانسته و به دروغ می گویند: ایشان اجازه قطبیت به کرخی داده است، و تا الآن این اجازات ادامه دارد.(۹۲)
و نسبت این دو در نگرش متصوّفه، از طرف قطب ، عام و خاصّ مطلق است.
به این تقریر که: هر قطبی امام است، اما هر امامی قطب نیست؛ زیرا آنها شریعت، طریقت و حقیقت را قبول دارند که شریعت در حکم پوسته و دست امام است، و امام وظیفۀ تبلیغ آن را دارد، و طریقت به منزلۀ مغز دین است، و حقیقت آن لب و مغز مغز آن است؛ و کسی که مأمور به طریقت است فقط قطب است، و هرکس به این مقام نرسد نمی تواند امام طریقت یا قطب باشد.(۹۳)
عطّار نیشابوری ۶۲۷ ق این چنین سروده است:
تو ز دین لفــــظی برآری بر زبــــان خود نمی دانی معــــانی را عیــان
رو زِ قرآن مغز گیــر و پوست مان پوست را انـــداز پیـــشِ کرکــسان
روغــن این مغــــز جـان اولیاست این چنین معنی بیان اولیاست (۹۴)
و معروف است از این جماعت که:
ما ز قرآن مغـــز را برداشتـــــــیم پوست را بهر خران بگذاشتیم(۹۵)
حال برخی از صفاتی که آنها برای قطب شان قبول دارند را مورد بررسی قرار می دهیم:
۱) قطب منصوب از جانب خدای متعال است:
برای مثال در اجازه نامه های اقطاب اخیرِ فرقۀ گنابادیّه به تصریح آمده که انتخاب این فرد به عنوان قطب من اللَّه و به اشارۀ غیبیه بوده است. سلطان محمّد گنابادی، بنیان گذار این فرقه در فرمان قطبیت فرزند خود می آورد:
«پوشیده نماند که: چون هر یک از اولیای عِظام را در زمان حیات و بعد از ممات، خلفا و نوّابْ لازم که رشتۀ دعوت منقطع بلکه در بقاع ارض و در جمله ازمان حکم: « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»(۹۶) جاری باشد، لهذا… جناب نور چشم مکرّم حاج ملّا علی را به منصب ارشاد سرافراز نموده و جمیع آنچه به این ضعیف راجع است از ردّ و قبول فقرا و تربیت مشایخ و ابقای مشایخ و عزل آنها تماماً به آن جناب راجع خواهد بود و چون اشارۀ غیبیّه شده بود در این باب، لهذا تأخیر را روا نداشت. به تاریخ پانزدهم شهر رمضان المبارک سنۀ ۱۳۱۴ ». (۹۷)
۲) قطب معصوم است:
همان گونه که شیعه به عصمت ائمه(ع) قائل بوده و معتقد به الهام و تحدیث بر ائمه(ع) از سوی ملک الهی است، دراویش نیز چنین ادعاهایی را برای اقطاب خود مطرح کرده اند. سلطان محمّد گنابادی در مقام تشریح آداب حضور مرید نزد شیخ خود می آورد:
«… و خورده بین و مقام شِناس باشد؛ در مقامی که نشستن را نباید، طول دهد، زیاد ننشیند که ملال آرد و چون بیرون رود پشت به جانب شیخ نگرداند و در غیاب و حضور، زبانِ سَر و سِرّ را از اعتراض بر گُفت و فِعل شیخ ببندد که آنچه او کند به تحدیث مَلَک و الهام دل کند و حکمتش را خود بر تو ظاهر سازد. « قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْ ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» (۹۸)، و اگر سبقت گیرد و تسرّع در مسئلت نماید به جواب: « هذا فِراقُ بَيْني وَ بَيْنِكَ(۹۹) مبتلا گردد زیرا که اگر شیخ، منصوب از جانب خدا باشد، یقین داند که آنچه او کند و گوید، موافق شرع و مخالف هوی باشد اگرچه در نظر او مخالف نماید چنانکه جملۀ افعال حضرت خضر(ع) در نظر حضرت موسی(ع) با کمال مرتبۀ نبوّت، مخالف نمود…».(۱۰۰)
صوفیّه دو نوع قطب قبول دارند:
۱٫ کسانی که در حکم قطب اند
۲٫ کسانی که در مرتبه قطب اند.
فرق میان قِسم اوّل و قِسم دوّم:
و فرق این دو قِسم در متن زیر واضح می گردد:
«فلا يصل إلى القطبيَّة إلَّا الأوَّلون. ولهم مراتب. الأولى مرتبة القطبية، ولا يكون فيها أبداً إلا واحد بعد واحد، ويسمى غوثا، لكونه مغيثاً للخلق في أحوالهم. ثم مرتبة الإمامين، و هما كالوزيرين للسلطان. أحدهما صاحب اليمين، وهو المتصرف بإذن القطب في عالم الملكوت والغيب، وثانيهما صاحب اليسار، و هو المتصرف في عالم الملك والشهادة. وعند إرتحال القطب إلى الآخرة، لا يقوم مقامه، منهما و إلا صاحب اليسار، لكونه أكمل في السير من صاحب اليمين: لأنه، بَعْدُ، ما نزل في السير من عالَم الملكوت إلى عالَم الملك، وصاحب اليسار نزل إليه، وكملت دايرته في السير والوجود. ثم مرتبة الأربعة، كالأربعة من الصحابة، رضي اللَّه عنهم أجمعين! ثم مرتبة البدلاء السبعة، الحافظين للأقاليم السبعة. وكل منهم قطب للإقليم الخاص به. ثم مراتب الأولياء العشرة، كالعشرة المبشرة. ثم مراتب الاثني عشر، الحاكمين على البروج الاثني عشر، وما يتعلق بها ويلزمها من حوادث الأكوان. ثم العشرين والأربعين والتسعة والتسعين، مظاهر الأسماء الحسنى، إلى الثلاثمائة والستين. وهؤلاء قائمون في العالم على سبيل البدل، في كل زمان، ولا يزيد عددهم ولا ينقص إلى يوم القيامة. و غيرهم من الأولياء يزيدون وينقصون، بحسب ظهور التجلي الإلهي وخفائه. و بعدهم: مرتبة الزهاد و العبّاد و العلماء من المؤمنين، الكائنين في كل زمان إلى يوم الدين. و جميع هؤلاء المذكورين، داخلون في حكم القطب. و الأفراد الكمّل، الذين تعادل مرتبتهم مرتبة القطب إلا في الخلافة، هم الخارجون من حكمه. فإنهم يأخذون من الله، سبحانه، ما يأخذون من المعاني والأسرار الإلهية بخلاف الداخلون في حكمه، فإنّهم لا يأخذون شيئاً إلا منه».(۱۰۱)
کتابنامه:
۱٫ قرآن کریم
۲٫ إثبات الهُداة(ع) بالنصوص والمعجزات، شیخ حُرّ عامِلی، مؤسّسة الأعلمي، بیروت، ۱۴۲۵ ق، اوّل.
۳٫ الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقِّق: سیّد محمّد باقر خِرسان، نشر مرتضی، مشهد، ۱۴۰۳ ق، اوّل.
۴٫ إحقاق الحقّ وإزهاق الباطل، قاضی نور اللّه شوشتری، معلِّق: سیّد شهاب الدین مرعشی نجفی، کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۹ ق، اوّل.
۵٫ احوال و آثار و اشعار میر سیّد علی همدانی، گردآورنده: محمّد ریاض، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، پاکستان، ۱۳۷۰ ش، دوّم.
۶٫ إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين، فاضل مقداد سیوری، محقق: سیّد مهدی رجائی، کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی، قم، ۱۴۰۵ ق.
۷٫ الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد، فاضل مقداد سیوری، محقق: ضیاء الدین بصری، مجمع البحوث الإسلامیّة، مشهد مقدس، ۱۴۱۲ ق، اوّل.
۸٫ الأمالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، ۱۳۷۶ ش، ششم.
۹٫ الأمالي، شیخ مفید، محقِّق: حُسَین استاد ولی – علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۳ ق، اوّل.
۱۰٫ الإنسان الکامل، عبد الکریم جیلی، محقِّق: صلاح بن محمّد بن عویضة، دار الکتب العلمیَّة، بیروت، ۱۴۱۸ ق، اوّل.
۱۱٫ انسان کامل، عزیز الدین نَسَفی، بی نا، بی جا، بی تا.
۱۲٫ الأنوار الجلاليَّة في شرح الفصول النصيريَّة، فاضل مقداد سیوری، محقّق: علی حاجی آبادی – عبّاس جلالی نیا، مجمع البحوث الإسلامیّة، مشهد مقدّس، ۱۴۲۰ ق، اوّل.
۱۳٫ الباب الحادی عشر، علّامه حلّی، محقِّق: مهدی محقِّق، مؤسّسه مطالعات اسلامی، تهران، ۱۳۶۵ ش، اوّل.
۱۴٫ بِحار الأنوار الجامعة لدُرَر أخبار الأئمَّة الأطهار(ع) ، علّامه مجلسی، محقِّق: جمعی از محقِّقان، دار إحیاء التراث العربي، بیروت، ۱۴۰۳ ق، دوّم.
۱۵٫ البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعة، محمّد جعفر استرآبادی، محقِّق: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۲ ش، اوّل.
۱۶٫ البُرهان في تفسیر القُرآن، علّامه سیّد هاشم بحرانی، تحقیق و نشر: مؤسسۀ بعثت، قم، ۱۳۷۴ ش، اوّل.
۱۷٫ تاج العروس من جواهر القاموس، سیّد محمّد مرتضی زبیدی، محقّق: علی شیری، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ق، اوّل.
۱۸٫ تجلی امامت در عید غدیر، علّامه شیخ محمّد حَمُّود عامِلی، ترجمه: زهراء سادات هاشمی، مرکز سیّدتنا رقیَّة بنت الحُسَین(ع) للدراسات و البحوث، قم، ۱۴۳۷ ق، سوّم.
۱۹٫ تُحَف العقول، حسن بن علی ابن شُعبه حرّانی، محقِّق: علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۳ ش، دوّم.
۲۰٫ تحفه عبّاسی، محمّد علی مؤذن سبزواری خراسانی، انتشارات انس ترک، تهران، ۱۳۸۱ ش.
۲۱٫ تسلیک النفس إلى حظيرة القدس، علّامه حلّی، محقِّق: فاطمه رمضانی، مؤسسة الإمام الصادق(ع) ، قم، ۱۴۲۶ ق، اوّل.
۲۲٫ تفسیر روح البیان، اسماعیل حقّی بروسوی، دار الفکر، بیروت، بی تا، اوّل.
۲۳٫ تفسیر عرائس البیان في حقائق القُرآن، روزبهان بقلی شیرازی، محقِّق: احمد فرید مزیدی، دار الکتب العلمیَّة، بیروت، ۲۰۰۸ م، اوّل.
۲۴٫ حدیقة الشیعة، مقدَّس اردبیلی، مصحِّح: صادق حسن زاده، انتشارات انصاریان، قم، ۱۳۸۳ ش، سوّم.
۲۵٫ الخصال، شیخ صدوق، محقِّق: علی اکبر غفّاری، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲ ش، اوّل.
۲۶٫ دلائل الصدق لنهج الحقّ، شیخ محمّد حسن مظفّر، تحقیق و نشر: مؤسّسة آل البيت(ع) لإحياء التراث، قم، ۱۴۲۲ ق، اوّل.
۲۷٫ دیوان صفی علی شاه، صفی علی شاه، مصحِّح: منصور مشفق، بنگاه مطبوعاتی صفی علی شاه، تهران، بی تا، اوّل.
۲۸٫ ديوان ابن فارض، عُمَر بن فارض، محقِّق: مهدی محمّد ناصر الدین، دارالکتب العلمیَّة، بیروت، ۱۴۱۰ ق، اوّل.
۲۹٫ رسالة الإثنى عشريَّة، شیخ حُرّ عامِلی، محقِّق: سیّد مهدی لاجوردی – شیخ محمّد درودی، دار الکتب العلمیَّة، قم، ۱۴۰۰ ق.
۳۰٫ الرسالة القشيرية، ابو القاسم قشیری، محقِّق: عبد الحلیم محمود – محمود بن شریف، مطابع مؤسّسة دار الشعب، قاهره، ۱۴۰۹ ق.
۳۱٫ روضة الواعظین و بصیرة المتعظّین، ابن فتّال نیشابوری، انتشارات رضی، قم، ۱۳۷۵ ش، اوّل.
۳۲٫ سعادت نامه، سلطان محمّد گنابادی، مصحِّح: حُسَین علی کاشانی بیدُختی، انتشارات حقیقت، تهران، ۱۳۸۵ ش، دوّم.
۳۳٫ سفينة البِحار و مدينة الحِكَم والآثار، محدّث قُمِّی، انتشارات اسوه، قم، ۱۴۱۴ ق، اوّل.
۳۴٫ شرح فصوص الحِکَم، مؤیّد الدین جندی، محقِّق: جلال الدین آشتیانی، بوستان کتاب، قم، ۱۴۲۳ ق، دوّم.
۳۵٫ شرح گلشن راز، ابن ترکه، محقِّق: کاظم درفولیان، نشر آفرینش، تهران، ۱۳۷۵ ش، اوّل.
۳۶٫ شرح گلشن راز، محمّد ابراهیم سبزواری، محقِّق: پرویز عبّاسی داکانی، نشر علم، تهران، ۱۳۸۶ ش، اوّل.
۳۷٫ شرح مواقف النفري، سلیمان تلمسانی، محقِّق: عاصم ابراهیم کیالی درقاوی، دارالکتب العلمیَّة، بیروت، ۱۴۲۸ ق، اوّل.
۳۸٫ شمس العلوم ودواء کلام العرب من الکلوم، نشوان بن سعید حمیری، محقّق: حسین بن عبد اللّه عمری – مطهّر بن علی اریانی – یوسف محمّد عبد اللّه، دار الفکر، دمشق، ۱۴۲۰ ق، اوّل.
۳۹٫ صالحیّه، نورعلی شاه ثانی گنابادی، بی نا، بی جا، ۱۳۵۱ ش، سوّم.
۴۰٫ الطراز الأوّل و الکناز لما علیه من لغة العرب المعوّل، سیّد علی خان بن احمد مدنی کبیر، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البيت(ع) لإحياء التراث، مشهد مقدس، ۱۳۸۴ ش، اوّل.
۴۱٫ عرفان ایران – مجموعه مقالات – ، شمارۀ هفتم، گردآورنده: سیّد مصطفی آزمایش، انتشارات حقیقت، تهران، ۱۳۷۹ ش، اوّل.
۴۲٫ عیون أخبار الإمام الرضا(ع) ، شیخ صدوق، محقِّق: سیّد مهدی لاجوردی، نشر جهان، تهران، ۱۳۷۸ ق، اوّل.
۴۳٫ غُرَرالحِکَم و دُرَرالکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، محقِّق: سیّد مهدی رجائی، دارالکتاب الإسلامي، قم، ۱۴۱۰ ق، دوّم.
۴۴٫ الغیبة، ابن ابی زینب نعمانی، محقِّق: علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران، ۱۳۹۷ ق، اوّل.
۴۵٫ الفتوحات المکِّیَّه، ابن عربی، دار الصادر، بیروت، بی تا، اوّل.
۴۶٫ فرهنگ المعجم الوسیط، دکتر ابراهیم انیس – دکتر عبد الحلیم منتصر – عطیه سوالحی – محمد خلف احمد، مترجم: محمّد بندر ریگی، انتشارات اسلامی، تهران، ۱۳۸۶ ش، دوّم.
۴۷٫ فرهنگ ایران زمین، شمارۀ بیستم، ۱۳۵۳ ش، مشارب الأذواق – در شرح قصیدۀ میمیّۀ ابن فارض مصری- ، سیّد علی همدانی، مصحِّح: محمّد ریاض.
۴۸٫ فصوص الحِکَم، ابن عربی، تحقیق و تعلیق: ابو العلاء عفیفی، دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا.
۴۹٫ الفوائد البهیَّة في شرح عقائد الإمامیَّة، علّامه شیخ محمّد حَمُّود عامِلی، شرکة الأعلمي للمطبوعات، بیروت، ۱۴۳۱ ق، چهارم.
۵۰٫ قوت القلوب في معاملة المحبوب، ابو طالب مکّی، محقِّق: باسل عیون سود، دار الکتب العلمیَّة، بیروت، ۱۴۱۷ ق، اوّل.
۵۱٫ کتاب العین، خلیل بن أحمد فراهیدی، محقّق: مهدی مخزومی – ابراهیم سامرائی، نشر هجرت، قم، ۱۴۰۹ ق، دوّم.
۵۲٫ کتاب الماء، عبد اللّه بن محمّد ازدی، دانشگاه علوم پزشکی ایران – مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی و طب اسلامی و مکمّل، تهران، ۱۳۸۷ ش، اوّل.
۵۳٫ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، محقِّق: علی اکبر غفاری، دارالکتب الإسلامیَّة، تهران، ۱۳۹۵ ق، دوّم.
۵۴٫ کیفیَّة السلوک إلى ربِّ العالَمين، حکیم تِرمذی، محقِّق: عاصم ابراهیم کیالی درقاوی، دار الکتب العلمیَّة، بیروت، ۱۴۲۸ ق، اوّل.
۵۵٫ الكافي، شیخ کُلَینی، محقِّق: علی اکبر غفاری – محمّد آخوندی، دار الکتب الإسلامیَّة، تهران، ۱۴۰۷ ق، چهارم.
۵۶٫ كتاب ختم الأولياء، حکیم تِرمذی، محقِّق: عثمان اسماعیل یحیی، المطبعة الكاثوليكية، بیروت، بی تا.
۵۷٫ اللمع في التصوّف، ابو نصر سرّاج طوسی، محقِّق: رینلود آلین نیکلسون، مطبعة بریل، لیدن، ۱۹۱۴ م.
۵۸٫ متن و ترجمه فصوص الحِکَم، ابن عربی، تصحیح و ترجمه: محمّد خواجوی، انتشارات مولی، تهران، ۱۳۸۷ ش، اوّل.
۵۹٫ مثنوی معنوی، جلال الدین محمّد مولوی رومی، مصحِّح: نیکلسون، نشر نگاه آشنا، تهران، ۱۳۹۰ ش، ششم.
۶۰٫ مجموعة رسائل ابن عربی (دو جلدی)، ابن عربي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، ۱۳۶۷ ق، اوّل.
۶۱٫ مجموعة رسائل ابن عربی (سه جلدی)، ابن عربی، دار المحجّة البیضاء، بیروت، ۱۴۲۱ ق، اوّل.
۶۲٫ مدارج السالکین بین منازل إيّاک نعبد وإيّاك نستعين، ابن قیّم جوزیه، محقِّق: عبدالغنی فاسی، دار الکتب العلمیَّة، بیروت، ۱۴۲۵ ق، اوّل.
۶۳٫ مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، محدِّث نوری، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البيت(ع) لإحياء التراث، قم، ۱۴۰۸ ق، اوّل.
۶۴٫ مطلع خصوص الکَلِم في معانی فصوص الحِکَم، داود قیصری، انوار الهُدی، قم، ۱۳۷۴ ش، اوّل.
۶۵٫ مظهر العجائب ومظهر الأسرار، عطّار نیشابوری، بی نا، تهران، ۱۳۲۳ ش.
۶۶٫ معاني الأخبار، شیخ صدوق، محقِّق: علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۰۳ ق، اوّل.
۶۷٫ المعجم الصوفي، سعاد حکیم، دندرة للطباغة و النشر، بیروت، بی تا، اوّل.
۶۸٫ مفاتیح الإعجاز في شرح گلشن راز، محمد لاهیجی، مصحِّح: میرزا محمّد ملک الکتاب، بی جا، بمبئی، ۱۳۱۲ ق.
۶۹٫ مقالۀ امام علی(ع) در متون صوفیّه – با تأکید بر متون تصوّف تا قرن پنجم قمری -، ابوالفضل محمودی – زهرا ابراهیمی، دو فصلنامۀ پژوهشنامۀ ادیان، سال دهم، شمارۀ نوزدهم بهار و تابستان ۱۳۹۵، ص۱ تا ص۲۰٫
۷۰٫ المقدمة في التصوّف، ابو عبد الرحمان محمّد بن حُسَین سلمی، محقِّق: عاصم ابراهیم کیالی درقاوی، دار الکتب العلمیَّة، بیروت، ۱۴۲۶ ق، اوّل.
۷۱٫ المكتوبات سرهندی، احمد فاروقی سرهندی – محمّد مراد منزلوی، محقِّق: عبداللَّه احم حنفی مصری، علی رضا قشلی، مکتبة النیل، قاهره، بی تا، اوّل.
۷۲٫ مناقب العارفین، احمد بن اخی ناطور افلاکی، بی نا، آنکارا، ۱۹۵۹ م، اوّل.
۷۳٫ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة؛ میرزا حبیب اللَّه هاشمی خوئی، محقِّق: ابراهیم میانجی، مکتبة الإسلامیَّة، تهران، ۱۴۰۰ ق، چهارم.
۷۴٫ منهج الفاضلين في معرفة الأئمّة الکاملین، فاضل الدین ابهری، محقِّق: سعید نظری توکّلی، بوستان کتاب، مشهد، ۱۳۸۹ ش، اوّل.
۷۵٫ نابغۀ علم و عرفان در قرن چهاردهم، حسین تابندۀ گنابادی، انتشارات حقیقت، تهران، ۱۳۸۴ ش، اوّل.
۷۶٫ وسائل الشيعة، شیخ حُرّ عامِلی، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البيت(ع) لإحياء التراث، قم، ۱۴۰۹ ق، اوّل.
۷۷٫ ولایت نامه، سلطان محمّد گنابادی، انتشارات حقیقت، تهران، ۱۳۸۴ ش، دوّم.
۷۸٫ الهدايا لشيعة أئمَّة الهُدى(ع) ، محمّد مجذوب تبریزی، محقِّق: محمّد حسین درایتی – غلام حسین قیصریّه ها، دار الحدیث، قم، ۱۴۲۹ ق، اوّل.
۷۹٫ هداية الأمَة إلى أحكام الأئمَّة(ع) ، شیخ حُرّ عامِلی، تحقیق و نشر: بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد، ۱۴۱۴ ق، اوّل.
۸۰٫ یادنامۀ صالح، صالح علی شاه گنابادی، گردآورنده: هیأت تحریریّۀ کتاب خانۀ صالح، انتشارات حقیقت، تهران، ۱۳۸۰ ش، دوّم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
۱-الحجر: ۷۹٫
۲- ر. ک: کتاب العین ۸/ ۴۲۸، مادّه أمم.
۳- ر. ک: کتاب الماء ۱/ ۷۰، مادّه أمم.
۴- مفردات الفاظ قرآن ۱/ ۱۹۷، مادّه أمم.
۵-ر. ک: شمس العلوم ۱/ ۱۳۱٫
۶- فرهنگ المعجم الوسیط ۱/ ۵۹، مادّه أمّ.
۷- همان ۲/ ۱۵۹۳، مادّه قطب.
۸- مراجعه شود به: نهج البلاغة، خطبۀ شِقشِقیّه خطبۀ سوّم.
و نیز نگا: کتاب العین ۵/ ۱۰۷، مادّه قطب؛ والطراز الأوّل ۲/ ۴۰۲، مادّه قطب؛ وتاج العروس ۲/ ۳۲۹، مادّه قطب.
۹- الكافي ۱ / ۱۸۱، ح۴٫
۱۰- كمال الدين و تمام النعمة ۲/ ۴۱۲، ح۱۰٫
۱۱- همان ۲/ ۴۰۹، ح۹٫
۱۲- برگرفته از: تجلی امامت در عید غدیر/ ۹۹ تا ۱۰۵٫
۱۳- الباب الحادي عشر/ ۱۰٫ و نیز نگا: الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد/۸۷؛ و إحقاق الحقّ ۷/۴۸۲؛ وإرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين/ ۳۲۵؛ و الأنوار الجلاليَّة في شرح الفصول النصيريَّة/ ۱۵۶؛ و تسليك النفس/ ۱۹۹ و . . .
۱۴- دلائل الصدق لنهج الحقّ ۴ / ۲۰۸٫
۱۵- نگا: بِحار الأنوار ۴۰/ ۲۲۷ و ۷۶/ ۵۳٫
۱۶- نگا: همان ۱۰/ ۲۳۱ و ۱۷/ ۵۵ و ۲۳/ ۱۶۳ و ۳۰/ ۱۱۱ و ۶۷۵ و ۶۷۹ و ۶۸۰ و ۶۸۲ و ۶۸۳ و ۴۰/ ۱۰۴ و ۱۴۹ و۲۲۹ و ۲۳۳ و ۲۳۴ و ۲۷۴ و ۲۷۷ و ۲۸۶ و ۳۰۶ و ۴۱/ ۱۴۱ و ۴۶/ ۳۰۹ و ۶۹/ ۱۸۴ و ۷۶/ ۵۲ و ۵۳ و ۸۹ و ۱۰۱ /۶۶ و ۳۸۶٫
۱۷- الفوائد البهیَّة في شرح عقائد الإماميَّة ۲/ ۱۵٫
۱۸- النحل: ۱۲۵٫
۱۹- الكافي ۱/۲۰۰، ح۱٫ برای مطالعۀ تمام حدیث و تدبّر در آن، مراجعه کنید به: الكافي ۱/ ۱۹۸، باب نادر جامع في فضل الإمام وصفاته؛ و الغيبة للنعماني/ ۲۱۶، ح۶؛ و تحف العقول/۴۳۶؛ و أمالي الصدوق/۶۷۴، المجلس ۱، ح۱؛ و كمال الدين و تمام النعمة ۲/ ۶۷۵، ح۳۲؛ و عيون أخبار الإمام الرضا(ع) ۱/ ۲۱۶، الباب ۲۰، ح۱؛ و معاني الأخبار/ ۹۶، ح۲؛ والاحتجاج على أهل اللجاج ۲/ ۴۳۳٫
۲۰- نگا: بِحار الأنوار ۲۷/ ۲۵۱، ح۱۲ وج۳۴/ ۳۲، ح۹۰۵ وص۲۳۷، ح۹۹۸٫
۲۱- النساء: ۵۹٫
۲۲-می گویم: از شمارۀ ۱ تا ۱۹ برگرفته از اصول عقاید از دیدگاه اهل بیت(ع) /۲۴۰ تا ۲۴۷ می باشد.
۲۳- نگا: بحار الأنوار ۲۵/ ۱۲۴ و/۱۶۵ وج۳۲/ ۴۲۹، ح۳۹۰ وج۹۰/ ۶۴٫
۲۴- نگا: همان ۲۵/۱۲۴ و۱۶۴ و۱۷۰ و۱۹۴، ح۵ وص۳۵۱ وج۲۶/۳۱۷، ح۸۳ وج۹۰/ ۶۴٫
۲۵- نگا: همان ۲۵/ ۱۲۱ و ۱۹۴، ح۵٫
۲۶- نگا: همان ۱۱/ ۷۱، ح۲٫
۲۷- نگا: همان ۳۲/ ۱۷، ح۷٫
۲۸- نگا: همان.
۲۹- نگا: همان.
۳۰- نگا: همان ۲۵/ ۱۲۶، ح۴٫
۳۱- نگا: همان ۲۶/ ۲۶۶، ح۵۵؛ وغُرَر الحِکَم و دُرَر الکلم/ ۸۰۹، ح۱۱۰۱۰٫
۳۲- نگا: غُرَر الحِکَم و دُرَر الکلم/ ۸۰۹، ح۱۱۰۱۰٫
۳۳- نگا: بِحار الأنوار ۲/ ۵۶، ح۳۳٫
۳۴- نگا: همان ۲۵/ ۱۶۶، ح۳۵٫
۳۵- نگا: همان ۲۵/ ۱۶۶، ح۳۵ و ۴۸/ ۱۹، ح۲۷ و ص۱۰۷، ح۹٫
۳۶- نگا: همان ۴۴/ ۳۳۴٫
۳۷- نگا: همان ۲۵/ ۱۳۷، ح۷ و ۲۷/ ۲۵۰، ح۱۰٫
۳۸- نگا: همان.
۳۹- نگا: همان.
۴۰- نگا: همان ۳۳/ ۴۷۷، ذیل ح۶۸۶ و ۴۰/ ۳۳۶، ح۱۷ و ۴۱/ ۱۲۴، ح۳۲ و ۶۷/ ۱۲۲، ح۱۲٫
۴۱- نگا: همان ۸/ ۱۲، ح۱۱ و ۳۲/ ۱۰، ح۳ و ۶۵/ ۱۶۴، ح۱۵٫
۴۲- نگا: همان ۴۹/ ۸۰، ح۱ و ۶۱/ ۲۷، ح۸٫
۴۳- نگا: همان ۴۹/ ۸۰، ح۱٫
۴۴- نگا: همان ۲۵/ ۱۱۶، ح۱٫
۴۵- نگا: همان ۲۵/ ۱۱۶، ح۱ و ص۱۶۸، ح۳۸٫
۴۶- نگا: همان ۲۵/ ۱۱۶، ح۱ و ص۱۴۱، ذیل ح۱۴٫
۴۷- نگا: همان ۲۵/ ۱۱۶، ح۱ و ص۱۴۰، ح۱۳ و ص۱۶۸، ح۳۸٫
۴۸- نگا: همان ۲۵/ ۱۳۸، ح۹٫
۴۹- مثنوی معنوی/۲۰۷، دفتر دوّم، ملامت کردن مردم شخصی را که مادرش را کُشت به تهمت، بیت ۸۱۵ تا بیت ۸۱۹٫
۵۰- ر.ک: کیفیَّة السلوک إلى ربِّ العالَمين/۱۷ و ۴۴ .
۵۱- ر.ک: اللمع في التصوّف/ ۳۸۰٫
۵۲- نگا: المقدّمة في التصوّف/۵۳٫
۵۳- ر.ک: الإنسان الکامل جیلی/۲۱۰٫
۵۴- می گویم: ابن قیِّم جوزیه ۷۵۱ ق عصمت را در ولیّ اللَّه شرط نمی داند، و توجیهی سخیف تر از کلامش آورده می گوید: در جنگ صفّین اولیاء اللَّه با هم جنگیده و شمشیر به روی هم کشیدند، و هرگاه فردی از لشگر مقابل به دیگری می رسید گفته می شد: اهل بهشت به سمت اهل بهشت رفت!! نگا: مدارج السالکین/۳۱۲٫
۵۵- نگا: قوت القلوب في معاملة المحبوب ۲/ ۲۰۸٫
۵۶- الفتوحات المکِّیَّة ۲/ ۶: «فمنهم الأقطاب و… لا یکون منهم فی الزمان إلّا واحد و هو الغوث أیضاً… ». و نیز نگا: مجموعة رسائل ابن عربی سه جلدی ۱/ ۵۵۵٫
۵۷- ر.ک: شرح مواقف النفری/۶۷٫
۵۸- شرح فصوص الحِکَم جندی/۸۹٫
۵۹- الفتوحات المکیّة ۲/ ۵۷۴٫
۶۰- همان ۴/ ۷۸٫
۶۱- مجموعة رسائل ابن عربی سه جلدی ۱/ ۵۵۵٫
۶۲- همان ۱/ ۵۶۴٫
۶۳- نگا: همان ۱/ ۵۴۶٫
۶۴- «و اعلم أنّ الأقطاب المحمديّين على نوعين: ۱٫ أقطاب بعد بعثته، ۲٫ وأقطاب قبل بعثته؛
فالأقطاب الذين كانوا قبل بعثته هم الرسل، وهم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رسولاً، وأما الأقطاب من أمّته الّذين كانوا بعد بعثته إلى يوم القيامة فهم إثنا عشر قطباً…» الفتوحات المکیة۴/۷۵٫ و نیز نگا: همان ۴/۷۷٫
۶۵- نگا: همان ۲/ ۶٫
۶۶- نگا: همان ۱/ ۲۰۱٫
۶۷- همان ۳/۱۳۶٫
۶۸- منهج الفاضلین في معرفة الأئمّة الکاملین/۱۹۳ تا ۱۹۶٫
۶۹- یونس: ۳۵٫
۷۰- نگا: منهج الفاضلین في معرفة الأئمّة الکاملین/۲۱۷ تا ۴۰۷٫
۷۱- النساء: ۵۹٫
۷۲- نگا: البُرهان في تفسیر القُرآن ۲/ ۱۰۳، ح۲۴۷۶ تا ص۱۱۵، ح۲۵۰۶٫
۷۳- سعاد حکیم در: المعجم الصوفي/ ۱۰۴ بیان می کند: ابن عربی معتقد است که دو نوع امام وجود دارد:
۱٫ امام ظاهر، که همان خلیفه و حاکم سیاسی است که در این نظریّه با عامّه موافقت کرده است،
۲٫ امام باطن، که همان خلیفۀ بر حقیقت است؛ که آن را قطب، و غوث، و صاحب وقت می نامند.
و در عین حال میان این دو نوع امام تنافری نیست بلکه امام از نوع اوّل امام از نوع دوّم را یاری می رساند.
و در ادامه می نویسد: ابن عربی «اللَّه» را «امام اعلی» می داند، همان طور که «ولی» همان «اللَّه» است؛ و این نظریّه اش منسجم است با نظریّه ی او که – والعیاذ باللَّه -: أنَّ كلّ شيءٍ في الحقيقة هو اللَّه؛ هر چیزی در حقیقت همان اللَّه است!!
۷۴- مجموعة رسائل ابن عربی سه جلدی ۱/ ۵۵۴٫
۷۵- مثنوی معنوی/ ۳۶۸، دفتر سوّم، حکایت، بیت ۱۳۹۱ تا بیت ۱۴۰۱٫ و نیز نگا: مفاتیح الإعجاز في شرح گلشن راز/ ۹۴٫
۷۶- نگا: تفسیر عرائس البیان في حقائق القُرآن ۲/۳۰۶٫ و نیز نگا: شرح گلشن راز ابن ترکه/ ۱۲۱٫
۷۷- مثنوی معنوی/۶۴۳، دفتر پنجم، دیباچه.
۷۸- السجدة: ۲۴٫
۷۹- القصص: ۴۱٫
۸۰- نگا: بِحار الأنوار ۵۲/ ۱۹۷، ذیل ح۲۷٫
۸۱- در ردّ بر ادعای مکاشفات مراجعه کنید به: همان ۲۵/ ۲۶۴، ح۳ و ج ۶۹/۲۱۵، ح۷٫
۸۲- ر.ک: مقالۀ امام علی(ع) در متون صوفیّه – با تأکید بر متون تصوّف تا قرن پنجم قمری – .
۸۳- فصوص الحِکَم، فصّ حكمة وجوديَّة في كلمة داودیّه/ ۱۶۳٫ و نیز نگا: متن و ترجمه فصوص الحِکَم، فصّ حكمة وجوديَّة في كلمة داودیّه/۲۸۰ و ۲۸۱٫
۸۴- الفتوحات المكِّيَّة ۴/ ۷۸٫
۸۵- الفتوحات المكِّيَّة ۳/ ۳۷۲٫
۸۶- این کلیپ را می توانید در کانال آپارات طلبه مجازی ببینید.
۸۷- الكافي ۱/ ۵۳۲، ح۸٫
۸۸- الخِصال/ ۳۰۴، خصلت های پنج گانه، ح۸۴٫
۸۹- المعجم الصوفي/۱۰۲٫
۹۰- ابن عربی می گوید: «فعمت الإمامة جميع الخلق فحصل لكل شخص منهم مرتبة الإمامة فله من الحق هذا القدر و يتصرف بقدر ما ملكه اللَّه من التصرف فيه فما ثم إنسان إلا و هو على صورة الحق غير أنه في الإمام الأكبر مجلاه أظهر و أمره أعظم و طاعته أبلغ». الفتوحات المکِّیَّة ۳/ ۴۷۶٫
۹۱- این کلیپ را می توانید در کانال آپارات طلبه مجازی ببینید.
۹۲- ر.ک: منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة۱۳/ ۴۱۴: بعض از تلامذۀ علّامه مجلسی(ره) می گوید: شیخ شیوخ صوفی – یعنی: ابن ابی جمهور احسائی – در کتاب مجلی مرآت المنجی می گوید: شیخ طائفۀ صوفیّه شیخ جُنَید خرقه را از دستِ دائی اش شیخ سری سقطی پوشید، و سری از دست معروف کَرخی پوشید، و معروف کَرخی از دستان امام رضا(ع) پوشید!!
مرحوم میرزا حبیب اللَّه هاشمی خوئی(قدس سره) در – همان/۳۸۲ – بطلان ادعای صوفیّه که بعض از مطالب را معروف کَرخی از امام رضا(ع) اخذ کرده و نشر داده است، وجوهی را ذکر می فرماید، که ما وجه اوّل آن را نقل می کنیم: رسیدن معروف کَرخی به خدمت امام رضا (ع) ثابت نشده است؛ و آنچه می گویند که: «کَرخی دربان امام رضا(ع) بود» البتّه که غلط است، چرا که اصحاب ما از علمای رجال در کتاب های شان تمام خادمان و ملازمان حضرتش را – اعمّ از شیعه و سنّی – ذکر کرده اند، و حتّی متعصّبین از عامّه که به خدمت آن حضرت رسیده و از ایشان حدیث روایت کرده اند را ذکر نموده اند، پس اگر معروف کَرخی بوّاب آن حضرت بود قطعاً آن را نقل می کردند.
۹۳- ر. ک: تحفۀ عبّاسی/ ۸۲٫
۹۴- مظهر العجائب و مظهر الأسرار/ ۹۸٫
۹۵- شرح گلشن راز سبزواری / ۵۶۷٫
۹۶- المائده: ۶۷٫
۹۷- نابغۀ علم و عرفان در قرن چهاردهم/۱۲۷ تا ۱۲۹٫
۹۸- الکهف: ۷۰٫
۹۹- الکهف: ۷۸٫
۱۰۰- سعادت نامه/ ۱۱۲٫
۱۰۱- ختم الأولياء/۴۹۵ ملحق تاريخی: نصوص غير منشورة متعلقة بالنبوَّة و الولاية و التوحيد و شمائل الأولياء و مقامات العارفين ابتداءً من القرن الأوَّل للهجرة حتَّى القرن التاسع منها به نقل از شرح مقدمة التائية الكُبرى قیصری، مخطوط أیا صوفیا ترکیه.