حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر موسوی اصفهانی (نوه ی مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی)
نقد نظريّه ي اصالت و وحدت وجود
اهل نظر مي دانند مهمترين بحث در فلسفه و عرفان مبحث «اصالة الوجود» است. به عبارت ديگر: زيربناي مهمترين مباني فلسفي و عرفانيِ باطل، قول به اصالة الوجود بوده، به طوري كه اگر اين مبنا غلط باشد ـ كه در اين مقاله بطلان آن به اثبات مي رسد ـ بسياري از مباني اساسي فلسفي و عرفاني كه مبتني بر آن است باطل مي شود. همچون قول به وحدت وجود و موجود و…
ابتدا بايد فهميد مراد فلاسفه از اصالةالوجود چيست؟
به طور خلاصه و روان، فلاسفه مي گويند:
۱ – در عالَم خارج، از موجوداتي كه تحقق دارند، (همچون انسان و زمين و…) دو مطلب انتزاع و برداشت مي شود:
اول: عنوان خودِ آن موجود (اصطلاحاً ماهيّت) مانند عنوان انسان كه مي گوييم اين موجود انسان است يا…
دوّم: عنوان عام منطبق بر آن موجود كه موجود يا وجود است و مي گوييم اين شيء موجود است يا وجود دارد.
عنوان اوّلي عنوان خاصّ است که اختصاص به آن موجود و ماهيّت دارد و بر موجود ديگر صدق نمي كند، ولي عنوان دوّمي (موجود و وجود) عام است و بر تمام اشيایي كه در خارج تحقق دارند، صادق و صحيح است.
۲ – آنچه در عالَم خارج نسبت به هر موجودي تحقق داشته و واقعيت دارد يكي از اين دو عنوان مي باشد، چرا كه بالوجدان در عالَم خارج ما يك چيز ـ كه همان موجود مورد نظر است ـ بيشتر نداريم و ناچاراً عنوان ديگر بايد اعتباري و ذهني و غيرحقيقي و غيرواقعي باشد.
وقتي دقّت مي كنيم، مي يابيم عنوان وجود و هستي(موجود) حقيقي و واقعي است و هرگز نمي تواند هستي يك شييء اعتباري باشد، پس به ناچار عنوان دوّم كه همان ماهيّت و عنوان خاصّ شيء مورد نظر است (همچون انسان) بايد اعتباري و غيرحقيقي باشد.
۳ – نتيجه ي مطالب گذشته آن است كه: در عالم هستي آنچه تحقق و اصالت دارد وجود بوده و ماهيّات (اشياء خاصّ موجود) اموري اعتباري و غيرحقيقي هستند.
تبيين بطلان نظريّه ي اصالة الوجود
در كلام فلاسفه و عرفا ميان موجود و وجود، خلط مهم و آشكاري صورت گرفته است.
توضيح: عنوان وجود در لغت و عرف به معني هستي در مقابل عدم به معني نيستي بوده و هر دو (وجود و عدم) به تنهايي يك مفهوم اعتباري بيش نيستند. به عبارت ديگر: ما در عالَم خارج شيئي كه اصالت و تحقق داشته باشد به معنيِ وجود بالوجدان نداريم. به همين جهت مي گويند: ماهيّت (مثل انسان) وجود دارد، نه اينكه ماهيّت وجود است ولي هرگز نمي گويند وجود وجود دارد.
به هر جهت، هر چه هست و حقيقت و واقعيت دارد، موجود است كه وصف آن وجود مي باشد (مانند ساير مشتقات و موصوفات) چه در مورد خالق متعال و چه در مورد مخلوق و اين يك امر كاملاً بديهي و ضروري براي هر انسان عاقل منصف است و شبهه در آن شبهه در امر ضروري است كه وضع آن روشن است.
بنابراين واضح گرديد، اصل طرح بحث اصالة الوجود و اصالة الماهيّة غلط و غلط انداز است كه بسياري از آن غفلت نموده اند.
تذكّر: روشن است كه موضوع بحث در اصالة الوجود، موجودات و واقعياتِ حقيقيِ خارج از ذهن هستند نه امور و مفاهيم ذهني چنانكه از مثالهای آنها، معلوم مي باشد.
ادامه ي بحث: غلط و غلط انداز بودن بحث اصالة الوجود و اصالة الماهيّةدرست مانند اين است كه سؤال شود: ۵=۲×۲ است يا ۶=۲×۲ شنونده يا خواننده تصوّر مي كند قهراً بايد يكي از اين دو مورد صحيح و ديگري غلط باشد؛ غافل از اينكه هر دو غلط و مطلب صحيح ۴=۲×۲ مي باشد.
در اينجا هم مي گوييم: در عالَم خارج و آنچه هست و حقيقت دارد، نه وجود است به تنهايي و نه ماهيّت (با صرف نظر از تعلق وجود به آن، چنانكه مفروض بحث در فلسفه اين گونه است) بلكه آنچه هست و حقيقت و أصالت دارد، ماهيّات موجوده است. (همچون انسان و درخت و كوه و …) به صورتي كه اگر بخواهيم ماهيّت شيئي را از آن جدا كنيم آن چيز، ديگر نخواهد بود تا بعد سؤال شود اعتباري است يا اصيل.
به عنوان مثال: اگر ما ماهيّت مانند انسان را از اين موجود خاص (انسان) جدا كرديم و خواستيم وجود يا موجود را با صرف نظر از انسانيّت در نظر بگيريم، چيزي در خارج نيست تا بخواهد اصيل باشد يا اعتباري.
هستي و واقعيّت در خارج وقتي مي باشد كه ماهيتي داراي وصف وجود باشد، يعني موجود باشد. اما حالا كه فرض كرديم ماهيّت نيست، قهراً حقيقتي هم ـ نسبت به انسان ـ نيست، پس اصالة الوجود به معنائي كه فلاسفه مي گويند باطل محض است و غلط انداز.
همچنين اگر بنا باشد وجود و هستي را از ماهيتي مثل انسانِ خارجي جدا كنيم ديگر چيزي نيست (چون فرض اين است وجود و هستي را از او جدا كرديم) تا بگوييم اصالت دارد يا اعتبار.
تذكّر: البته قبول داريم امور اعتباري و انتزاعي ذهني بوده و نيازي به وجود خارجي ندارند، بلكه معني ندارد وجود خارجي داشته باشند، زيرا در اين صورت ديگر اعتباري و ذهني نيستند، ولي سخن فلاسفه در بحث اصالةالوجود و ماهيّت پيرامون موجودات خارجي است، چنانکه گذشت نه امور ذهني.
پس اصالةالماهيّة هم به معنایي كه فلاسفه مي گويند باطل و غلط انداز است (مثل اصالة الوجود) اگر اهل فضل كمي در مطالب ذكر شده با ديده ي انصاف تأمل كنند و بتوانند شجاعت علمي داشته و ذهن را از بافته ها و موهومات فلسفي و عرفاني پاك نمايند، حقانيت مطلب را تصديق مي كنند.
در نتيجه صحيح است گفته شود: عنوان وجود به تنهايي و فى نفسه و با صرف نظر از موجود خارجي يك مفهوم اعتباري و ذهني بيش نيست.
چنانكه عنوان هر ماهيّتي مثل انسان فى نفسه و با صرف نظر از وجود خارجي آن، يك مفهوم اعتباري و ذهني بيش نيست.
تنها زماني اصالت و حقيقت يافت مي شود كه هر دو عنوان با هم منضمّ شده و ماهيّتي به وصفِ وجود، موجود شود؛ در اين صورت است كه آن ماهيت که موجود خاص مي باشد، حقيقت و اصالت پيدا مي كند، مثل انسان يا هر موجود ديگر. اگر در آنچه ذكر شد به خوبي و انصاف تأمل شود، بطلان اين شبهه ي معروف روشن مي گردد.
بيان شبهه: لازمه ي قول مذكور اين است كه دو چيز در خارج باشد: وجود و ماهيت. در حالي كه وجداناً يك چيز ـ مثل انسان ـ بيشتر تحقق ندارد.
جواب شبهه: چنانكه ذكر گرديد، اولاً: وجود در خارج تحقق ندارد، بلكه موجود تحقق و اصالت دارد. ثانياً: تا شييء (ماهيّت) نباشد معنا ندارد حقيقت و اصالتي در كار باشد. حقيقت و اصالت مربوط به اشيائي است كه وصف وجود ـ كه به تنهايي يك وصف اعتباري و انتزاعي است ـ را دارا هستند و بس. چه در مورد خالق متعال و چه در مورد مخلوق.
براي توضيح بيشتر مي گوييم: وقتي گفته مي شود: حسن سفيد پوست و ۷۰ كيلو وزن و ۱۷۰ سانتي متر قد و فرزند فاطمه و محمد و… است، سؤال مي كنيم؟ كدام يك از اين چند عنوان (حسن، سفيدپوست و …) اصالت دارد و كدام اعتباري است؟ در حالي كه يك چيز در خارج (كه همان حسن با اوصاف مذكور مي باشد) بيشتر وجود ندارد.
جواب مي دهيم: همه ي اين عناوين اصیل و واقعي هستند، البته به شرط وجود خارجي حسن با اين اوصاف و هرگز تعدّد عنوان، موجب تكثّر وجودي خارجي نمي شود، چنانكه بالوجدان تمام اين مطالب را مي يابيم.
در بحث ما هم در ارتباط با وجود و ماهيّت دقيقاً مطلب همين گونه است.
خلاصه ي كلام
۱ – وجود مثل عدم و ساير مفاهيم ذهني همچون: سفيدي و سياهي و … غير از مفهوم اعتباري و ذهني كه وصفي هست براي ماهيات متحقّقه و حقيقيّه ـ در مقابل معدومه و موهومه ـ چيز ديگري نيست.
۲ – ماهيّت (آنچه وجود به آن تعلق مي گيرد) با صرف نظر از تعلق وجود به آن و فى نفسه نيز غير از مفهومي ذهني و اعتباري چيز ديگري نيست.
۳ – آنچه در خارج (نه در ذهن) اصالت و حقيقت دارد، موجود و ماهيّتِ خاص است. چه نسبت به خالق متعال و چه نسبت به مخلوق. بنابراين با توجّه به آنچه گفته شد، واضح گرديد: اصالت نه با وجود است نه با ماهيّت، بلكه اصالت با ماهيّت موجوده است و اين مطلب هيچ محذوري ندارد.
۴ – اينكه ميان فلاسفه و شايد غير آنها معروف است: حقّ متعال ماهيّت (به معنایي كه در فلسفه ذكر كرده اند) ندارد بلكه او جلّ و علا محض وجود است، خيالي بيش نيست و اساساً اين گفتار معقول نمي باشد. چراكه گفتيم وجود بدون موجود (ماهیّت) قابل تحقق نیست بلکه وجود فی نفسه وضعی اعتباري است كه در تحقق بايد در ضمن ماهيّتي (موجودي) باشد، هرچند ماهيّتِ خالق متعال قابل مقايسه با هيچ مخلوقي نيست. (ليس كمثله شىء).
توضيح مختصر
فلاسفه در تعريف ماهيّت مي گويند: ما يَقع فى جوابِ ما هُوَ. يعني: حقيقت و چيستي هر موجودي را ماهيّت آن موجود مي گويند.
آيا در مورد حقّ متعال سؤال نمي شود: الله تعالي ما هو؟ و در جواب گفته مي شود: هو خالق و عالم و قادر و حىّ و… هرچند اين اوصاف ـ چنانچه گفتيم قابل مقايسه با اوصاف مخلوقات نيست، ولي بالأخره خداي تعالي حقيقتي دارد، اگر نداشت كه موجود نبود. هرچند حقيقت او را غير از خود او نداند. بلكه به اعتراف دانشمندان، حقایق بسياري از مخلوقات ناشناخته است تا چه رسد به خالق آنها.
اموري كه ذكر گرديد گرچه به نظر ابتدايي براي بسياري بعيد يا خطا باشد، ولي اگر با دقت و انصاف و اجتناب از تقليد كوركورانه از ديگران و مرعوبيّت نسبت به آنها ـ گرچه به عنوان نابغه و دانشمند معروف باشند مورد توجه قرار گيرد، بديهي و وجداني است و ايرادها يا از عدم درك مطلب و مراد ناشي مي شود يا همان مرعوبيّت و تقليد از ديگران و بي اعتنايي به سخن كساني كه معروفيت علمي ندارند.
البته هيچ كس غير اهل عصمت، از خطا مصون نيست، ولي آنچه در نظر نويسنده ي قاصر واضح است، همان است كه ذكر گرديد.
۵ – از آنچه ذكر شد، روشن گرديد خداي متعال وجودِ محض نيست تا گفته شود: در عالم هستي جز وجود كه اصيل و حقيقتِ حقّ متعال است چيز ديگري نيست (یعنی وحدت وجود يا موجود) بلكه حقّ متعال موجودي است بي مثل و مانند و غيرقابل درك كه با مشيّت و اراده اش موجودات را كه هيچ سنخيتي با او ندارند را ايجاد نموده و سنخيّت در اصل وجود (در مقابل عدم) با مخلوقي كه با مشيّت او موجود شده، نه عقلاً ممنوع است و نه شرعاً. سنخيّت ممنوعه در صفات و كنه ذات و كيفيت وجود مي باشد.
———————–
پی نوشت ها:
۱- محقق و مدرس حوزه ی علمیه مشهد مقدس حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای سید جعفر موسوی اصفهانی (نوه ی پسری مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی) در سال ۱۳۴۳ متولد و در سال ۱۳۵۸ وارد حوزه ی علمیه شد، وی از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی تبریزی و آیت الله حاج شیخ علی فلسفی بوده و دارای تألیفات ارزنده ای می باشد، اکنون در مشهد به تدریس خارج و تألیف و ارشاد مشغول است .
معظم له بنا به درخواست سرپرست مجله ی نورالصادق، سلسله مقالاتی در نقد فلسفه و عرفان به دفتر مرکزی مجله ی نورالصادق ارسال می دارند که نورالصادق به مرور تقدیم خوانندگان خواهد نمود.